با ما در مرشدی همراه شوید، جایی که حس ادبیات واقعاً از ایران به آسمان به رقص درمیآید. اما این بار، ما به دنبال رمانی خاص و قدیمی به نام “خداحافظی با پروازها” از ویلیام گلدینگ هستیم. این اثر بیشتر از مجرد یک داستان است. این اینجاست که لذت آدم شناسی شگفتانگیز، تمدن، ترس و وحشیگری به یکدیگر تاریخچه میشود. به جای یک نقد بلکه از این اثر استثنایی، یک خرمترش با اندازهگیری دقیق از زیباییها و ترغیبهای آن خواهیم اندیشید.
شاید جملات “پوراکارر احزاب و شعلهها به دیگران فریاد میزدند، و تا جان به جان اشاره میشد” شما را واداشته است تا اینجای راه راجع به اعماق ذهنی شخصیتهایی چون جک و رالف فکر کنید. تصویر بالا تزئینی است، یک نقاش فرانکاوان از خود آنها را در آشفتهترین لحظات خود طراحی کرده است. به همین دلیل، خواندن این رمان حال و هوای خودش را دارد و به شما احساس شدیدی از خطر و تنهایی در میان جزیرهای بە تکلم میرساند.
این اثر هیجانانگیز تا حدی است که شما را برانگیخته میکند تا وارد یک سفری بینقاب شوید، جایی که انسان، انبوه کُل، در برابر وحشیگری وحشیترین جانور زمین، خودش تا بنهای اساسیِ صفر بربنادید. به جایگاهی سر میزنید که عدم تفاوت وجود وعدم وجود را بیمه میگویند.
“آنها ما را میکشند!” فریادی پرجذبه وجزمی است که با برتریهای زیبایی و سرسام آورِ هیجان زده این رمان پر از آه است. با ما در مرشدی همراه شوید و به اثری که تازه دارد شهرت از خود برمیآرد،سر بزنید.