روایتی از اصالت فراموششده
بود یک زمانی در دورهی از دور دوران که جادوی زبانها و داستانهایی که زندگی از سرسراهای قدیمی به میان آورده بود، در دهات شرقی به شهرهای بزرگ فارس میریخت. این داستانها همانند نور خورشیدی بودند که به میان میآیید، پر از نغمههایی از دل درختان گردو و برگهای درختان درختان بهار و نداهای تیز پرندگان از ناپدید شدن طلای گویاها.
در یکی از شهرهای فارس بزرگ، یک شاهزاده جوان بنام کیان بود. او داستانهای فراموششده و ویتمن و نقد ادبی را دوست داشت و همواره سعی میکرد با مرشدان ادبی در سفرههای خنیاگران گفتگو کند.
یک روز، کیان تصمیم گرفت با ما در مرشدی همراه شود و به دنبال اصالت گمشده در داستانهای قدیمی بگردد. او به سمت دهات قدیمی و پرانزدهای که دیگر کسی به یاد نمیآورد راهی گرفت.
با گامهای سبک، کیان به درگاه مرشد ناپدید شده رسید و آنجا با یک کتاب قدیمی و چند خط از ویتمن و نقد ادبی رویایی را ثبت کرد که همواره مردم را الهام بخش میشود.
در طول این سفر، کیان با داستانهایی از جادوی طبیعت و شگفتیهای انسانی روبرو شد و فیلی که مادمانها از آن اندکی یاد میکنند و جادوی جانوران و پرندگان را هماهنگ کرد و داستانهای خود را پیوند داد.
با مرگ مرشد، کیان یادآور شد که اصالت را باید در خودش جستجو کند و همواره با ویتمن و نقد ادبی میتواند به یادآوری داستانهای قدیمی و این رمانهای ارزشمند کمک کند.
با ما در مرشدی همراه شوید، و اصالت را برای خودتان بیابید.
(Taken from the famend work of poet and literary critic, Vītamn and Naqd Adabī) با ما در مرشدی همراه شوید.