بود یک زمان در شهری دوردست و دور افتاده که مردم آنجا به داستان گویی و شعر خوانی علاقه زیادی داشتند. این شهر معروف به داستان هایش بود و هر کسی که بخواهد در آنجا ماندن، باید یک داستان زیبا بگوید یا یک شعر خواند تا مجوز باقی ماندن در آنجا را بگیرد.
داستان یک شاعر جوان به نام والت ویتمن است که به این شهر سفر کرده بود. او با صدای دیگری که همه را وادار به گوش دادن می کرد، به دست آورده بود و هر کسی که گوش به شعرهای او می داد، خود را در دنیای دیگری می یافت.
والت ویتمن با شعرهایش در همه جا شهرت داشت. او داستان های زیبایی از زندگی مردم و مسائل عمیق جامعه را به تصویر می کشید و با صدایی شیرین و تلخ، احساسات آدم ها را به لرزه در می آورد.
یک روز، والت ویتمن به محله ای از شهر رفت که خیلی فقیر بود. مردم این محله، هر روز برای کمک به یکدیگر تلاش می کردند اما هر چه می کوشیدند هنوز هم مشکلات آنها حل نمی شد. والت ویتمن از زندگی مردم این محله الهام گرفت و شعرها و داستان های زیبایی در مورد آنها نوشت.
داستان های والت ویتمن در مورد عدالت، عشق و امید بود. او با شعرها و داستان هایش، مردم را به فکر واقعیت های زندگی می انداخت و امید به روز بهتری را در دل آنها می کاشید.
در پایان، والت ویتمن به یک جشنواره داستان گویی و شعر خوانی در آن شهر شرکت کرد و با شعرهایش همه را مبهوت کرد. او تا آخرین لحظه از اجرایش تصاویر زیبایی از زندگی و امید به فردای بهتری را در دل هر کسی که گوش می داد، جاودانه کرد.
با ما در مرشدی همراه شوید، و خود را در دنیای داستان های ما پیدا کنید.
(تصویر بالا تزئینی است)