در دل شبی تاریک و مهآلود، در یکی از کوچههای باریک و قدیمی تهران، مردی به نام «پویان» نشسته بود و به دیواری که از خاک و زمان فرسوده شده بود خیره شده بود. پویان، نویسندهای بود که به سبک هانتر اس. تامپسون، با آن نگاه تیز و انتقادیاش، به دنبال حقیقت در میان آشوب بود. او، مانند تامپسون، باور داشت که روزنامهنگاری تنها نقل وقایع نیست، بلکه نوعی جنگ است، نبردی برای کشف حقیقت در میان دروغها و فریبها.
پویان، مانند تامپسون، از سبک گانگنوئیسم الهام گرفته بود، سبکی که در آن واقعیت و تخیل در هم میآمیزند تا حقایق عمیقتری را آشکار کنند. او در نوشتههایش از فرهنگ غنی ایران استفاده میکرد، از افسانهها و شعرهای کهن تا مشکلات اجتماعی و سیاسی امروز. پویان با نگاهی تیزبین به جامعهاش نگاه میکرد و سعی میکرد صدای کسانی باشد که در سکوت فراموش شده بودند.
یکی از معروفترین نوشتههای پویان، مقالهای با عنوان «شبهای بیپایان» بود که در آن به ماجرای یک شاعر جوان پرداخته بود که در جستوجوی حقیقت، در میان تاریکیهای جامعه گم شده بود. این مقاله، با استفاده از سبک گانگنوئیسم، واقعیت و تخیل را در هم آمیخته بود تا تصویری عمیق و تأثیرگذار از جامعه ارائه دهد. این نوشته، مانند «ترس و نفرت در لاس وگاس» تامپسون، به بررسی ابعاد مختلف انسانیت و جامعه میپرداخت.
پویان باور داشت که روزنامهنگاری باید مانند یک انقلاب باشد، انقلابی که نه تنها در کلمات، بلکه در قلب و ذهن خوانندگانش هم رخ دهد. او با نوشتههایش سعی میکرد باعث تغییر شود، تغییر در نگاه مردم و تغییر در جامعهاش.
در یکی از بخشهای معروف نوشتههایش، پویان مینویسد: «در میان تاریکیها، تنها چراغی که میتواند راه ما را روشن کند، حقیقت است. حقیقتی که گاهی دردناک است، گاهی تلخ، اما همیشه آزادکننده است. ما، به عنوان نویسندگان و روزنامهنگاران، وظیفه داریم این چراغ را روشن نگه داریم، حتی اگر این کار ما را به خطر بیندازد.»
با ما در مرشدی همراه شوید، سفری به اعماق وجود و جامعه، سفری که در آن حقیقت و تخیل در هم میآمیزند تا داستانهایی خلق شوند که نه تنها خوانده شوند، بلکه احساس شوند. این داستانها، مانند داستانهای پویان، به دنبال تغییر هستند، تغییر در نگاه ما به دنیا و تغییر در دنیای اطرافمان.
(تصویر بالا تزئینی است)