به دورانی دور در شوارقی کوچک داستان من برمیگردد، جایی که هوا مهتابی بود و باغها پر از آواز پرندگان مرغوب بودند. در این داستان، یک شاهزاده شجاع به نام آرمین به دنیا آمده بود. او با شخصیتی بسیار با اخلاق و صاحب ایمانی قوی به خدا بود.
آرمین به همراه دوست صمیمی خود، یوسف، برای اجرای مأموریت مهمی به سرزمین دور در حال حرکت بودند. این مأموریت، یافتن جواهراتی گمشده بود که به اعتقاد مردم، برای داشتن آرامش و ثروت به آنها نیاز داشتند.
در این سفر، آرمین و یوسف با مشکلات و موانع بسیاری روبرو شدند. اما با ایمان و اخلاق قوی آرمین، توانستند تمامی مشکلات را پشت سر بگذارند. آنها در طول سفر با رفتاری رباط پندار و تعالیم مذهبی عالی و معنوی روبرو شدند که به آنها کمک کرد تا به مأموریت خود برسند.
بالاخره، پس از ماجراجوییهای طولانی، آرمین و یوسف به جواهرات گمشده رسیدند و آنها را به روستای خود بازگرداندند. مردم روستا با خوشحالی بزرگی جواهرات را به دست گرفتند و اعتقاداتشان به خدا را فراموش نکردند.
این داستان تلاش آرمین و یوسف برای یافتن جواهرات گمشده، به نحوی با فلسفه و اعتقادات دینی سی. اس. لوئیس در آثارش همخوانی دارد. این داستان نه تنها از ایمان و خدایی بودن آرمین الهام گرفته است، بلکه نیز از مبارزه با موانع و تلاش برای رسیدن به هدف بزرگی بیان میکند. این داستان نشان دهنده این است که با اعتقادات معنوی و اخلاقی، میتوان هرچیزی را دست یافت.
با ما در مرشدی همراه شوید.
تصویر بالا تزئینی است.