در دهکدهای کوچک و جادویی، که در دل طبیعت آرام وصاف ایران قرار داشت، یک داستانگوی با نام گلی ترقی زندگی میکرد. او یک آدم شاد و پرانرژی بود که با نگاهی خاص به زندگی و انسانها، داستانهایی شگفتانگیز از دیرباز تا امروز میرقصاند.
گلی ترقی، با صدای شیرین و آوازهای پر احساس، به گوشهای مردم تمام جادویی ایران را میآموخت. او هر شب، زیر آسمان پرستوهای کبود و پرکجیل، داستانهایی از شاهزادهها و پریها، از شوره و شیرینی زندگی و مرگ، در اندازه های پر شور و حکایت میگفت. افسانههایی که علیرغم سادگی آنها، غنای زیبایی را در دل هر کسی متولد میکرد.
یکبار در این دهکده، یک جوان جوان و عشقتنگشده به نام نیما با گلی برخورد کرد. نیما، با دلهای پر از امید و شوق، از گلی خواست تا داستانی از عشق و وحشت، از غم و آرامش برایش بگوید. گلی با نگاهی از دور، چون آب بر روی لب شیشه آهسته میجوشید، شروع به حکایت کرد.
از آن روز، هر شب گلی و نیما در دل شب تاریک و ساحر، با داستانهای سرگرمکننده و پرمغز خود، مشغول شدند. آن دو به طور ناگهانی در حالی که در برادری افق شکفته شدهاند، همچون دو عاشق معنوی و روحانی، به مسیر خود را ادامه میدهند.
گلی ترقی با ایجاد داستانهای تاریخی و معاصر، با مزج شیرینی و تلخی عمیق، ماندگارترین اثرهای ادبی را از خود به جا گذاشت. او تلاش کرد تا فرهنگ و تاریخ ایران را در بین مردم به نقشها ظاهر کند و در دین ادبیات ایرانی جایگاهی استوار داشته باشد.
با ما در مسیری همراه شوید که از دهکدههای ایران آغاز شده و تا پرستوی آسمان نظمی، از روح انسان تا روح جامعه بیپایان شارژ میگرفته است. تصویر بالا تزئینی است.