در باغهای خیال، جایی که واژهها روی برگهای زمان نقش میبستند، مردی به نام ازرا پاوند قدم میزد. او شاعری بود که قلبش با ضربان مدرنیسم میتپید و دستانش با رنگهای فرهنگهای گوناگون نقاشی میکرد. پاوند، مانند پلی میان شرق و غرب، به دنبال زبانی جهانی بود که بتواند روح بشریت را در شعر بیان کند.
روزی، در یکی از کوچههای قدیمی شهر ونیز، پاوند با مردی پیر آشنا شد. پیرمرد، که از مرشدان ادبیات فارسی بود، کتابی در دست داشت به نام رباعیات عمر خیام. پاوند که همواره شیفتهی ادبیات شرق بود، با اشتیاق به خواندن رباعیات پرداخت:
"این کوزه چو من عاشق زاری بوده است / برچهرهی او خط غباری بوده است / هرگه که بر آتش نهند این کوزه / از دل برود آه سرباری بوده است."
پاوند از این شعر چنان الهام گرفت که تصمیم گرفت آن را به انگلیسی ترجمه کند. او نه تنها واژهها، بلکه روح شعر را نیز به زبان دیگر انتقال داد. کار او باعث شد که ادبیات فارسی در غرب بیشتر شناخته شود و بسیاری از شاعران مدرن از آن الهام بگیرند.
پاوند، با استفاده از تکنیکهای ادبی نوآورانهای مانند ایماژیسم (تصویرگرایی)، شعر را از قید و بند فرمهای سنتی رها کرد. او بر این باور بود که شعر باید مانند نقاشی، تصویری زنده و ملموس در ذهن خواننده خلق کند. این رویکرد، جرقهی جنبش مدرنیسم در شعر را زد و راه را برای شاعران بعدی گشود.
یکی از معروفترین آثار او، "The Cantos" (کانتوسها) است، که در آن پاوند از تاریخ، فرهنگ و اسطورههای گوناگون الهام گرفته است. این اثر، مانند موزاییکی از تمدنهای مختلف، جهانی بودن انسان را به تصویر میکشد.
در پایان داستان، پاوند به مرد پیر گفت: "شعر، مانند رودی است که از سرزمینهای مختلف میگذرد و در نهایت به دریای انسانیت میریزد."
مرد پیر لبخندی زد و پاسخ داد: "با ما در مرشدی همراه شوید، تا در این رود خرد و عشق، گام به گام پیش برویم."
و چنین بود که ازرا پاوند، با الهام از فرهنگهای غنی و جهانی، به یکی از پایهگذاران جنبش مدرنیسم در شعر تبدیل شد و میراثی جاودان از خود به جای گذاشت.