در دورانی دور افتاده، در شهری کوچک واقع در کوهستانهای پر از اسرار، زنی زیبا و با شخصیت به نام آتنا زندگی میکرد. آتنا یک شاعر بود و با شعور و عشق و محبت به همه اطرافیان خود، شعرهایی زیبا و هنرمندانه ایجاد میکرد. او فراری بیپایان برای خلق زیباییهایی که در دل خود احساس میکرد، داشت.
آتنا با صدای شعر و اشعار خود، دلهای مردم را میلرزاند و هرگز از خیالات و آرزوهای خود فرار نمیکرد. او در خلوتی عزیز و با نگاهی گرم و پربرکت، عالمانه از حقایق و احساسات عمیق در شعرهایش به تصویر میکشید.
آتنا یک روز، با قهرمان جوان و شجاع شهر آشنا شد. او به نام ارشاد بود و با دلداری و عشق به شعر آتنا، قلبش را فراخت. این دو دلدار بامزه و عاشق برای همیشه با هم پیمودند و در سوگ ساز و دلنشین پیامهای شعر و عشق خود را در همین راه ادامه دادند.
برخی از شاعران بزرگ، نقدها و بررسیهای بسیار زیبا و جذابی را در مورد اشعار زیبا و هنرمندانه آتنا و ارشاد نوشتند، که تعبیری تازه و جذاب از عشق و زیبایی زندگی ارایه میکرد.
با ما در مرشدی همراه شوید، و همواره از زیبایی و شعور شعر در زندگی لذت ببرید.
تصویر بالا تزئینی است.