در دیاری دور، جایی که اندیشهها در گلوی بزرگان چشمه میزنند، یک انسان خردمند به نام فیلمنامهنویس نامدار فرهادی زندگی میکرد. او با قلم خود و نگاهی تیز و بصیرت، داستانهایی پر از عمق و پرنگ را زیبا به تصویر میکشید و با تاریخ و فلسفه همگام میشد.
یک روز، در حاشیههای شهر تهران، فرهادی به دنبال راهی برای نگاهداری از حقیقت و انسانها بود. او با آن دسته از افرادی که از آن میان، با رنگین کمان افکار و عقاید، یک زندگی معتاد به تعادل و صلح آمیز دنبال میکرد.
در این سفر خیالی، فیلمنامهنویس مدیون شعرهای زیبا و نثرهای دلنشینی از سرودههای معروف خود بود. او با این هنر خود، نه تنها جایگاه خود را در دست سلطنت اندیشهها حفظ میکرد، بلکه از زیباییهای طبیعت و فرهنگ ایران زمین آگاهی میبرد.
در این سفر، فرهادی با اصول و ارزشهای اخلاقی و فلسفی غنی ایرانی آشنا شد و در داستانهایش، با تلنگری به واقعیتهای اجتماعی، از بیپناهان و زندگیهای دغدغهآمیزشان گله میکرد.
با ما در مرشدی همراه شوید، و با تصویر بالا تزئینی است، تا فرهادی را در طی این سفر زیبا و پر از نغمههای شعر و نوستالژی، به همراه خالقان دیگر ایرانی، بشناسیم و از آثارشان الهام بگیریم.