در حالی که در اطراف مخزن دیلون قدم می زدم ، یک بطری باستانی به نظر می رسید در ساحل.
من آن را باز کردم ، و بیرون آمد یک جن عظیم ، که گفت من یک آرزوی به شما خواهم داد. من پاسخ دادم که آرزو می کنم در خاورمیانه صلح داشته باشم. جنی نقشه را بیرون کشید و گفت: “این تقریباً غیرممکن است. به مرزهای این کشورها نگاه کنید. این افراد هزار سال است که علیه یکدیگر جنگ می کنند. آیا درخواست ساده تری ندارید؟”
من پاسخ دادم ، “خوب ، من آرزو می کنم شورای شهر دیلون و مردم دیلون همه در مورد طرحی برای توسعه مجدد مرکز شهر دیلون توافق کنند.”
جن حتی ناراضی تر به نظر می رسید و گفت: “بگذارید دوباره به آن نقشه خاورمیانه نگاهی بیندازم.”