نسخه های عصر جهانی سازی یک به یک سرنگون می شوند. نهادهای دنیای چند جانبه ما در حال محو شدن هستند. فرقه تنوع ، عدالت و شمول در حال معکوس است. رسانه های لیبرال در هنگام مراجعه به منابع خبری جایگزین ، انحصار خود را در تنظیم برنامه ها از دست داده اند. پس از قتل چارلی کرک ، اوضاع فقط بدتر می شود.
از زمان دهه پنجاه ، همانطور که از نظر فرهنگی و اقتصادی کاهش یافته است ، اروپا تمام روندهای بزرگ آمریکایی را دنبال کرده است. اتریشی ها کافه گراند را به ما دادند ، مکانی که می توانستید بنشینید ، قهوه خوبی بنوشید و یک روزنامه بخوانید. اما امروز ، جوانان اروپایی ها کافه های درجه یک و بیش از حد در زنجیرهای قهوه ایالات متحده را خریداری می کنند. اگر نمی دانستید که ناپلی ها پیتزا را اختراع کرده اند ، ممکن است فکر کنید که از نیویورک آمده است. و من را در همبرگر شروع نکنید.
ما اروپایی ها ممکن است دموکراسی ، کمونیسم و فاشیسم و هر چیز دیگری را که در بین آنها وجود دارد اختراع کرده ایم ، اما به خلاء فعلی ما ، ما فرهنگ سیاسی آمریکا را وارد می کنیم. یوروهای دونالد ترامپ در سراسر قاره انتخاب می شوند.
دلایل اساسی که جنبش MAGA در اروپا نیز وجود دارد. مهاجرت بالا رفته است. پلیس نتوانسته است جنایاتی را که توسط مهاجران مرتکب شده است ، سرکوب کند. بانک های مرکزی در طی 15 سال گذشته نابرابری گسترده ای ایجاد کرده اند ، با خرید دارایی خود و تثبیت بازارها ، که عموم مردم از طریق تورم بالاتر و درآمد واقعی یکبار مصرف هزینه پرداخت کرده اند. ما در حال حاضر شاهد تأثیر پوپولیستی راست در حال افزایش هستیم – به سرپرستی ویکتور اوربان در مجارستان – اما این در حال جریان است.
بیایید تصور کنیم جلسه G8 2030 در مسکو ، به میزبانی رئیس جمهور پوتین ، که به تازگی سی امین سالگرد قدرت گرفتن را جشن گرفته است. وی از رئیس جمهور جی دی ونس ، نخست وزیر فارژ از انگلیس ، رئیس جمهور لو پن فرانسه و صدراعظم وییدل از آلمان استقبال می کند. ملونی طولانی ترین عضو گروه خواهد بود. البته این فرض می کند که جونک حتی اتفاق می افتد – رهبران ممکن است چیزی برای گفتن به یکدیگر نداشته باشند.
“جمهوری ویمار تحت ناتوانی خود در حکومت و تهیه رفاه اقتصادی فرو ریخت.”
در همین حال ، اتحادیه اروپا در بحران خواهد بود – اگر در واقع نتوانسته است تا آن زمان پراکنده نشود. این بلوک از ابتدای قرن در حال شکستگی است ، اما تا سال 2030 ، رهبران اروپایی ، هر یک برای خودشان ، سعی می کنند دوباره کشورهای خود را دوباره عالی کنند. تابوت آن همه چیز مهر و موم خواهد شد.
چنین سناریویی با روایت لیبرال چپ به راحتی نمی نشیند-که هیچ جایگزینی برای دنیای جهانی چند جانبه وجود ندارد ، و اینکه ترامپ فقط یک پدیده در حال گذر است. اما وقتی ترامپ برای اولین بار انتخاب شد ، در سال 2016 ، اروپایی ها شانس خود را برای ادعای خود از دست دادند. آنها نتوانستند خود را از دفاع مستقل تر کنند ، زیرا این امر نیاز به کاهش عمیق به کشورهای رفاه اروپا ، که اساساً توسط سود سهام صلح تأمین می شدند. این امر نیاز به ادغام آژانس های تهیه دفاعی اروپا و از دست دادن حاکمیت ملی بر سیاست های تسلیحات دارد. برای اعضای منطقه یورو ، این امر به ادغام سیاسی و مالی بیشتری نیاز داشت تا یورو را به عنوان رقیب دلار تأسیس کند. کشورهای اروپایی دقیقاً برعکس را انتخاب کردند. اتحادیه اروپا با عدم ادغام ، تصمیم به تنظیم آن گرفت. و انگلیس رفت. امروز ، اتحادیه اروپا برای ایستادن در برابر ترامپ بسیار ضعیف است.
از نظر فنی نیز عقب می افتد. آخرین کاری که آلمانی ها تاکنون انجام داده اند ، تکمیل موتور دیزل در دهه هشتاد و نود بود. این یکی دیگر از داستان های اسپرسو و پیتزا است. آلمانی ها ماشین را اختراع کردند. آنها مکانیک کوانتومی را کشف کردند. آنها خود را در دنیای مهندسی میانه فناوری ، دنیای ویجت ها ، یک طاقچه در آن زمان پر سود پیدا کردند. اما این دنیای فناوری قرن بیستم اکنون منسوخ شده است. دیگر به دادن آن ادامه نمی دهد.
طرفدار اروپایی ها ممکن است اتحادیه اروپا را در وضعیت فعلی خود به عنوان یک تنظیم کننده و یک قدرت نرم جشن بگیرند-اما اینها اهداف نرم و نرم هستند. من قبلاً به نفع ادغام اروپا بودم ، به این امید که این یک بازیگر جهانی استراتژیک و استراتژیک شود ، که می توانست یکپارچه سازی اقتصادی و نظامی را بیشتر انجام دهد. درعوض ، اتحادیه اروپا کمی غیر از اتحادیه گمرکی و یک بازار واحد برای محصولات عمدتاً: بی ربط جهانی است. اروپا یک شریک خردسال است. یک پا.
اروپایی ها همچنین به طرز احمقانه معتقد بودند که جمعیت شناسی طرفدار چپ و چپ است. در اواخر دهه گذشته ، جوانان اروپا ممکن است محکم با سمت چپ و سبزیجات کنار هم قرار گرفته باشند ، اما برای گرتا تونبرگ و بسیاری از پیروان وی ، این یک مرحله بود. در انتخابات در اوایل سال جاری ، جایگزین راست افراطی برای آلمان در بین جوانان قرار گرفت. این الگویی است که در تمام انتخابات ما تکرار می شود. در آمریکا ، چارلی کرک مگا را به یک جنبش جوانان تبدیل کرد و در اروپا اکنون ما در حال شنیدن پژواک آن هستیم.
آیا کسی واقعاً تعجب کرده است؟ برای گوش دادن به گفتمان سیاسی در آلمان و فرانسه ، فکر می کنید که نسل قدیمی فقط به امتیازات خود اهمیت می دهد. و ما در توسعه اقتصادی خود به جایی رسیده ایم که دیگر نمی توانیم انتظار داشته باشیم که فرزندانمان بهتر از ما باشند. اروپایی های جوان با یک بحران هزینه زندگی دست و پنجه نرم می کنند زیرا اقتصاد آنها را شکست می دهد و تأسیس آنها را نادیده می گیرد. در نتیجه ، من پیش بینی می کنم که یک شورش ویرانگر از حق جوان ناشی شود-اکثریت آنها در نسخه های نمایشی ضد مهاجرت نیستند ، آنها آنلاین هستند.
نکته کلی من این است که تمام نیروهای اصلی که ما را به رأی دهندگان و به ویژه جوانان به سمت راست سوق می دهند ، در اینجا نیز هستند – به جز این که اروپا در پاسخ سیاسی خود عقب مانده است. تاکنون ، آنچه که جلوی ظهور احزاب سمت راست در اروپا را گرفته است ، تمرکز تک فکر آنها بر مهاجرت است. ما می دانیم که آنها از چه کسی متنفر هستند ، اما ما در مورد نحوه اداره آنها کمتر مطمئن هستیم. آیا آنها حتی یک سیاست اقتصادی دارند؟ آیا آنها یک برنامه مالی کار شده دارند؟ من هنوز هیچ چیز منسجم از هر طرف از حق را نمی بینم.
اما این می تواند تغییر کند. AFD آلمان در حال بیدار شدن از این واقعیت است که به یک سیاست اقتصادی نیاز دارد. در نظرسنجی ها ، این مهمانی با CDU/CSU Friedrich Merz گردن و گردن است. من می بینم که ائتلاف Merz برای شکست – عدم موفقیت در هدف معکوس کردن کاهش اقتصادی آلمان است. و در این مورد ، ائتلاف در نقطه ای بسیار مشابه دولت کار بریتانیا قرار دارد. هر دو مالیات را افزایش می دهند زیرا آنها نمی توانند خود را برای کاهش هزینه های اجتماعی به ارمغان بیاورند. و بنابراین لحظه ای فرا می رسد که AFD تنها حزب در آلمان با قول معتبر برای ارائه اصلاحات اقتصادی واقعی خواهد بود. در همین حال ، در انگلستان ، نیگل فارژ یک برنامه اقتصادی انجام نداده است ، اما من انتظار دارم که وی از تنظیم اتحادیه اروپا جدا شود و مالیات ها را کاهش دهد – هر دو پیش نیاز لازم برای انگلیس برای یافتن یک طاقچه اقتصادی پرسود در خارج از اتحادیه اروپا.
تجربه رهبری جناح راست در داخل اتحادیه اروپا مسخره تر خواهد بود. راست افراطی در آنجا عمدتا ضد لیبرتاری است. برخی ، مانند حزب لو پن ، به اندازه احزاب مستقر در مرکز به همان اندازه شرکت کننده هستند. با وقوع غرفه اقتصاد و تأسیس سیاسی هیچ گزینه ای مناسب را ارائه نمی دهد.
این مورد همچنین در آلمان در اوایل دهه سی مورد اتفاق افتاد. موازی که باید ترسیم شود بین هیتلر و رهبران مدرن سمت راست نیست – این ادعا پوچ است که ترامپ یک دیکتاتور فاشیست است. نه ، شباهت عجیب و غریب با جمهوری ویمار است ، زیرا تحت ناتوانی خود در حکومت و تهیه رفاه اقتصادی فرو ریخت.
من انتظار دارم که نسخه ای از آن دوره را تکرار کند ، به روشی که کارل مارکس در آن نوشت هجدهمین برومایر لوئیس بناپارت: “هگل در جایی اظهار داشت كه همه حقایق و شخصیت های بزرگ جهانی و تاریخی ، به اصطلاح ، دو بار صحبت می كنند.
ممکن است چیزی در مورد گفتمان حق وجود داشته باشد. اما همانطور که لیبرال های شکایت کننده از تغییر مسیر خودداری می کنند و از تغییر مسیر امتناع می ورزند ، حق ادامه خواهد یافت. و به همین دلیل است که ما با ترامپ خودمان در اروپا به پایان خواهیم رسید: ما همه چیز را امتحان کرده ایم.