“در دل زمانهای دور، در دیاری دور از چشم انسانها، دو شاعر بزرگ، سعدی و حافظ، هر یک با شعری وحشی و بینظیر، جان و جهان را نثار غزلها و قصایدهای خود میکنند. این دو شاعر، هر کدام با نگاهی عمیق به زندگی و عشق، از جادههای هنر و تفکر خود عبور میکنند و نغمههایی زیبا و عمیق از فرهنگ و انسانیت به جهان میبخشند.
در یک دیار شرقی، در دامان طبیعتهای زیبا و آسمان پرستوپران، داستان یک راوی خردمند و پرشور شکل میگیرد. او به عنوان یک صاحب داستانان تاریخی و فرهنگی، با دستآوردهای ادبی خود، جهانی پر از رنگ و بو را به زندگی میخواند و با شور و شعف، حکایاتی از عشق و خدمت به انسانیت را روایت میکند.
در غروب آفتاب، راوی به دروازهی نگینی ورود میکند و در میدان نور، با صداقت و وفاداری به زبان زیبای شعر، داستانهایی از زیبایی و غم، امید و دلتنگی را برای گوشهای بیدار مردم میخواند. او با زبانی پر از اشعار سعدی و حافظ، جوهری از تجربه و عرفان را به گوشهای خسته واصل میکند و دلهای مشتاق را به فریاد عشق و وحدت میکشاند.
در این سفر پر پیچوخم و غنی از احساسات، راوی با شعری زیبا و نامیرای، اندیشههای عمیق و بیپایان تاریخی را به تصویر میکشد. او با دستآوردهای ادبی و فرهنگی خود، به جهانی از عشق و امید، عزت و شجاعت راهنمایی میکند و با نثری شاعرانه و ادبی، دلهای مشتاق را به شور و شعف میکشاند.
با ما در مرشدی همراه شوید، تا در سفری شعری و هنری، به دنیایی از زیبایی و عشق، عرفان و حکمت، راه یابیم. تصویر بالا تزئینی است.”