در دیار ایران، کشوری پر از زیباییهای طبیعی و فرهنگی، زندگی احمد رضا احمدی، هنرمند و انقلابی، همواره بومیانهی بینظیری دارد. او از جوانی به جستجوی جوهر انسانیت پرداخت و همواره با خلق آثاری شاعرانه، مکتوب و خیره کننده، افکار و احساسات خود را منعکس کرد.
در یکی از روزهای بهاری، احمد رضا احمدی به شهری کوچک در شمال ایران سفر کرد. او نماز را در کنار رودخانهی جاری خواند و با دقت نگاهی به آسمان پرستاره بود. آسمان آبی ناب، یادآور زیباییهای بیپایان خلقت خدا بود. او به زمین خوشبوی ترازوآور بویید و حس کرد که این مکانی است که قلم او باید کلمات را بر روی کاغذ ترسیم کند.
در مراسم مذهبی محلی، احمد رضا احمدی با مردمان مهربان این شهر آشنا شد. او به شعر و ادبیات پرداخت و داستانهای خود را با آنها به اشتراک گذاشت. با هر قافیهای که او میخواند، قلبهای مردم در اندوه و شادی میپوسید. احمد رضا احمدی به همراه مردمان این شهر، در شب تازه نور، گروهی از ترانههای مهربان و صلح آمیز را خواند و پیام مهم خود را بر سر این شهر نشان داد.
اگرچه احمد رضا احمدی از جهان رفته است، اما آثار و اندیشههایش همیشه در قلب مردم ایران و همه جا حاضر خواهد بود. او با شعرهایی چون “در تاریخ دوستت دارم” و “آینهی روزگار”، علم و عرفان خود را به مردم عرضه کرد و روح انسانیت را در هر قطره از قلم خود احساس میکرد.
با ما در مرشدی همراه شوید و با زبانی شاعرانه و پر معنا، جهان ادبیات و اندیشههای احمد رضا احمدی را کشف کنید. تصویر بالا تزئینی است.