اتحادیه اروپا از تروما جنگ متولد شد – برای تبدیل شدن به پادزهر آن. این امر تحت قول صلح ، همبستگی و حاکمیت قانون گسترش یافت: ستون هایی که آن را برای ده ها سال به یک مقام اخلاقی اعطا می کردند که در نظم جهانی بی نظیر است. امروز ، آن ساختمان لرزید. قاره ای که زمانی سنگرها را با معاهدات جایگزین می کرد ، اکنون بازگشت به زبان جنگ را تجربه می کند – نه به عنوان یک عمل شجاعت ، بلکه به عنوان یک عمل پرواز: پرواز از ایده اروپا ، از تخیل سیاسی و از خود.
در حالی که بزرگترین اقتصادهای اتحادیه اروپا-آلمان ، فرانسه و ایتالیا-راکد ، در حال رشد کمتر از به اصطلاح ببرهای آسیایی و حتی کمتر از روسیه جنگ زده ، به شدت تحریم شده ، انتظار می رود سرمایه گذاری جسورانه اروپایی در بهره وری ، نوآوری و انسجام اجتماعی باشد. این پاسخ منطقی خواهد بود. اما این چیزی نیست که اتفاق می افتد. درعوض ، رهبران اتحادیه اروپا در بودجه های دفاعی دو برابر می شوند ، صنعت اسلحه را تقویت می کنند و یک مسابقه نظامی را در آغوش می گیرند که از نظر اقتصادی بی پروا ، استریل استراتژیک و از نظر اخلاقی خورنده باشد.
پرتغال این وارونگی را با وضوح وحشیانه نشان می دهد. دیدار با 2 ٪ از هدف تولید ناخالص داخلی به معنای دو برابر شدن هزینه های دفاعی فعلی است – از تقریباً 3 میلیارد یورو به بیش از 6.4 میلیارد یورو در سال. یک هدف 3 ٪ ، که اکنون توسط برخی مورد بحث قرار گرفته است ، هزینه را حتی بیشتر تحت فشار قرار می دهد. این پول می تواند برنامه های ملی مسکن را تأمین کند ، صدها مدرسه ایجاد کند ، بیمارستان ها را مدرن کند و بار مالیاتی را برای نسل های جوان کاهش دهد. همانطور که Moreira Important به شدت بیان کرد ، هیچ “توپ رایگان” وجود ندارد. و همانطور که یانان گانش هشدار داد ، “اروپا باید دولت رفاه خود را برای ساختن یک کشور جنگ اصلاح کند.” هزینه های نظامی هزینه های اجتماعی مستقیم دارد-و قربانیان آن انتزاعی نیستند: آنها خدمات عمومی ما ، جوامع ما و بنیادهای قرارداد اجتماعی پس از جنگ اروپا هستند.
برای دور زدن محدودیت های مالی ، برخی از رهبران اکنون پیشنهاد می کنند که هزینه های دفاعی را از محاسبات کسری یا حتی صدور بدهی مشترک نظامی حذف کنند. اما هر دو پیشنهاد نگرانی های شدید قانونی و سیاسی را ایجاد می کنند. اولین – تحریف بودجه – باعث تغییر نسبت بدهی نمی شود ، که همچنان معیار ماستریخت برای حاکمیت مالی است. دوم – متقابل بدهی نظامی – در معاهدات پیش بینی نشده است و با ماده 311 TFEU ، که درآمدهای اتحادیه اروپا را در اصل قانونی بودن بودجه لنگر می زند ، تنش مستقیم است. از همه بدتر ، این امر نیاز به تغییر شکل ساختاری بودجه اتحادیه اروپا دارد: سیاست انسجام و سیاست مشترک کشاورزی اولین قربانیان خواهد بود. هزینه بازپرداخت با ستون های خود اتحادیه پرداخت می شود. این واقع گرایی مالی نیست. این آدم ربایی سیاسی است. اهرم بلاغی در پشت این تشدید-به اصطلاح “تهدید روسیه”-از یک ضرورت استراتژیک کمتر از یک رفلکس سیاسی شده است. شناخت ترس واقعی از کشورهای عضو شرقی ، وارونگی عمده ای از اولویت های اروپایی را توجیه نمی کند. حتی به استثنای ایالات متحده و کانادا ، کشورهای ناتو اروپایی از روسیه و نیروهای بیشتری نیز به این دلیل که مسکو در جنگ است – از روسیه و نیروهای بیشتری برخوردار بودند. اگر بازدارندگی از قبل قابل دستیابی است ، چرا عجله برای عقب نشینی؟ پاسخ نه در منطق امنیتی بلکه در رانش ایدئولوژیک است. این بسیج مدنی نیست. این دستکاری عاطفی است. حرکت نظامی سازی از شهروندان افزایش نمی یابد. این از بالا فرود می آید-از سیاست ترس محور و یک صنعت دفاعی معتاد به قراردادهای میلیارد یورو. از برلین تا لیسبون ، رهبران تکرار می کنند که اروپا باید “به لحظه تاریخی” برسد. اما به نظر می رسد کمتر کسی درک می کند که این واقعاً مستلزم آن است. افزایش به این مناسبت به معنای تقلید از منطق رویارویی نیست که قاره را در قرن بیستم ویران کرده است. این به معنای فراتر از آن است. این به معنای مقاومت در برابر میانبر از ترس به زور است. رهبران اروپا با رهن سرمایه گذاری عمومی ، دولت رفاه و عدالت بین نسلی ، از پروژه اروپایی محافظت نمی کنند – آنها آن را از بین می برند.
به ویژه اروپایی های جوان ، عواقب آن را به همراه خواهند داشت. برای ما ، وعده اروپا هرگز تانک نبود ، بلکه اعتماد بود. نه تشدید ، بلکه همبستگی. نه تفکر قلعه ، بلکه آینده ای مشترک دموکراتیک. اگر اتحادیه در این مسیر ادامه یابد ، نیازی به دشمن خارجی برای باز کردن ندارد – از درون فرو می رود. نه به دلیل ضعف نظامی ، بلکه از فرسایش مشروعیت اخلاقی ، انسجام اجتماعی و خاطره بنیانگذار.
هیچ تمدن با واگذاری از آنچه که یک بار ارزش دفاع از آن را داشت ، زنده نمی ماند. اروپا نمی تواند راه خود را به انسجام بازگرداند. این اعتماد به نفس بین نسل ها ، عدالت توزیع کننده و در یک دموکراسی نیست که از خود ناامید شود. تهدید وجودی برای اروپا در مرزهای خود جمع نمی شود – این امر در ناتوانی روزافزون آن در به یاد آوردن کیست و در شجاعت سیاسی در حال کاهش است.
اروپا هنوز یک انتخاب دارد. این می تواند بدون خیانت به جوهر آن ، با چالش های خود مقابله کند. این می تواند به جای صادرات ترس ، در انتقال سبز ، نوآوری دیجیتال و فرصت جوانان سرمایه گذاری کند. و می تواند به یاد داشته باشد که انعطاف پذیری ناشی از کپی کردن منطق گذشته نیست – بلکه از تصور مجدد چه نوع قدرتی می خواهد باشد. این لحظه تاریخی است. سوال این نیست که آیا اروپا خود را مسلح خواهد کرد یا خیر. سوال این است: آیا پس از انجام این کار هنوز هم خود را تشخیص می دهد؟