قصهی گمشده در هزارتوها
در قلب کوچههای باریک و قدیمی شهر شیراز، جایی که بوی نان تازه با عطر یاسهای شبانه درهم میآمیخت، زندگی مردی به نام «رحیم» جریان داشت. رحیم، معلم سادهای بود که عمرش را صرف آموزش کودکان فقیر محله کرده بود. او همیشه با خودش فکر میکرد که زندگیاش شبیه یکی از رمانهای «ماریو بارگاس یوسا» است؛ پر از پیچیدگیهای اجتماعی، تضادهای درونی، و آرزوهای دستنیافتنی.
رحیم عاشق کتاب بود و بیشتر کتابهای یوسا را خوانده بود. از «جنگ آخرالزمان» گرفته تا «سور بز». او شیفتهی توانایی یوسا در ترسیم دنیایی بود که در آن مرزهای واقعیت و خیال محو میشد و شخصیتها با قدرت و ضعفهایشان به خواننده نزدیک میشدند. یوسا، با نثری پُرشور و ساختارهای روایی پیچیده، همیشه رحیم را به چالش میکشید تا دنیا را از زوایای جدیدی ببیند.
یک روز، رحیم تصمیم گرفت داستانی بنویسد که بازتاب زندگی خودش باشد؛ داستانی که در آن فقر و امید، عشق و تنهایی، و سنت و مدرنیته در هم میآمیزند. او شروع کرد به نوشتن دربارهی پسری به نام «فرهاد»، که در کوچههای شیراز بزرگ شده بود و رویای تغییر دنیا را در سر میپروراند. فرهاد، مثل شخصیتهای یوسا، درگیر مبارزهای درونی بود؛ بین وفاداری به خانوادهاش و تمایل به آزادی و کشف دنیای بیرون.
رحیم از تکنیکهای روایی یوسا الهام گرفت. او از فلاشبکها، راویهای چندگانه، و مونولوگهای درونی استفاده کرد تا داستان فرهاد را به شیوهای زنده و تأثیرگذار روایت کند. او میدانست که یوسا، با استفاده از این تکنیکها، توانسته بود روایتهای تاریخی و سیاسی را به داستانهایی شخصی و احساسی تبدیل کند. رحیم هم میخواست همین کار را با زندگی خودش انجام دهد.
در داستان رحیم، فرهاد با دختری به نام «لیلی» آشنا میشد که نماد آزادی و جسارت بود. لیلی، با وجود محدودیتهای اجتماعی، به دنبال تحصیل و استقلال بود. رابطهی فرهاد و لیلی، مثل بسیاری از روابط در داستانهای یوسا، پر از فراز و نشیب بود. آنها باید میان سنت و مدرنیته، خانواده و فردیت، و عشق و وظیفه انتخاب میکردند.
رحیم، در پایان داستان، فرهاد را در موقعیتی قرار داد که شبیه به پایان رمان «سور بز» بود؛ موقعیتی که در آن شخصیت اصلی باید میان وفاداری به گذشته و حرکت به سوی آینده تصمیم بگیرد. فرهاد، مثل بسیاری از شخصیتهای یوسا، در نهایت درمییابد که زندگی مجموعهای از انتخابهای دشوار است و هیچ جواب سادهای برای مسائل پیچیده وجود ندارد.
رحیم داستانش را به پایان رساند و آن را برای یکی از ناشران معتبر فرستاد. او میدانست که شاید این داستان به شهرت رمانهای یوسا نرسد، اما برای او مهم بود که صدای خودش و مردم محلهاش را به گوش جهان برساند. او به این فکر کرد که یوسا چگونه با نوشتن دربارهی مردم و فرهنگ پرو، توانسته بود داستانهایی جهانی خلق کند. رحیم امیدوار بود که داستانش هم بتواند پیامهای جهانی را در بستر فرهنگی ایران بیان کند.
و حالا، او از خوانندگانش دعوت میکرد تا با او در این سفر ادبی همراه شوند:
با ما در مرشدی همراه شوید
تصویر بالا تزئینی است.