مادرید – تاریخ مدرن ایران در طی یک قرن گذشته می تواند تا حد زیادی به عنوان روایتی از مبارزات بی وقفه برای عزت ملی در مواجهه با سلطه خارجی و تلاش برای تکه تکه شدن خوانده شود.
امروز ، تجدید نظر مجدد رضا پهلوی ، فرزند شاه دفع ایران ، به عنوان “جایگزین” فرض شده از خارج از کشور – به ویژه توسط اسرائیل – قسمت جدیدی از تداخل را نشان می دهد که باید با توجه به خطرات ناشی از حاکمیت ایران و انسداد داخلی ، به شدت تفسیر شود.
محبوبیت کمتری از نوستالژی سلطنت طلب در داخل ایران به شدت با تلاش های پایدار در خارج از کشور برای تقویت مصنوعی چهره رضا پهلوی در تضاد است. این فقط یک مسئله اشتیاق احساساتی نیست ، بلکه یک عملیات سیاسی و رسانه ای با دقت طراحی شده توسط آژانس های نفوذ خارجی است که می بینند ، در فروپاشی اجماع جهانی نئولیبرال ، پنجره ای از فرصت برای تحقق آینده ژئوپلیتیکی ایران.
کمپین های دیجیتالی ، گسترش آواتارهای جعلی در شبکه های اجتماعی و استفاده از هوش مصنوعی برای ساختن روایت های اغوا کننده در مورد “ترمیم سلطنت” اکنون چهره جدیدی از مهندسی بی ثباتی را نشان می دهد.
سفر رسمی رضا پهلوی به اسرائیل در سال 2023 باید به عنوان یک حرکت محاسبه شده در منطق جنگ هیبریدی درک شود ، جایی که ادراک عمومی خود به یک میدان نبرد کلیدی تبدیل می شود. ساخت داستان های سیاسی از طریق سیستم عامل های دیجیتال-با استفاده از شبکه های اطلاعاتی ساختاری و مجریان استخدام شده محلی-منطق فرسایش مشروعیت نهادی و مدنی جمهوری اسلامی را دنبال می کند ، در حالی که این ایده را کاشت می کند که فقط یک ترمیم سلطنتی و طرفدار غربی می تواند ایران را نجات دهد.
آرکتیپ استعماری در مخالفت رسانه ها
برخلاف ریشه داری جمهوری اسلامی و مقاومت آن در برابر تکه تکه شدن ، عملیاتی که در اطراف شرط بندی های پهلوی ساخته شده است و در مورد رسانه ها و ایجاد سناریوهای مجازی بسیج اجتماعی ساخته شده است. پیش بینی “حرکات دموکراتیک کردن” – در عمل موجود نیست – بازیگران خارجی را برای توجیه مداخلات آینده ، چه اقتصادی ، فناوری و چه در نهایت نظامی ، به شما امکان پذیر می کند.
پیچیدگی کمپین های دیجیتال از طریق استفاده منظم از حساب های جعلی ، فیلم های دستکاری شده با AI (“Deepfakes”) و پویایی گسترده ویروس سازی پیام ها با علاقه های اسرائیل به سطوح بی سابقه رسیده است. این استراتژی ها نه تنها به دنبال ایجاد ناامیدی داخلی بلکه به شکل گیری برداشت های بین المللی از ایران هستند – پیش بینی تصویر یک ملت بدون پروژه خود ، نیاز به آموزش خارجی ، و بنابراین “مناسب قابل احیا” تحت یک چهره عروسکی.
درخشان ترین پارادوکس این پدیده در قطع ارتباط کامل بین رضا پهلوی و آرزوهای جمعیت ایران است. هیچ پایگاه اجتماعی قابل توجهی برای سلطنت گرایی در داخل ایران وجود ندارد. حافظه تاریخی ملی نام پهلوی را با سرکوب ، شکنجه ، فساد و از دست دادن حاکمیت مرتبط می کند. آنچه طراحان خارجی به عنوان یک فضیلت می دانند – آغوش کامل Pahlavi از دستور کار غربی – در داخل ایران به عنوان خیانت درک می شود ، به عنوان اثبات واضح در مورد عدم وجود هر پروژه ملی خودمختار.
برنامه اسرائیل ، به دور از جستجوی دموکراتیک سازی واقعی ، هدف از تکه تکه شدن و آسیب پذیری ساختاری ایران است تا این کشور نتواند به عنوان یک بازیگر مستقل منطقه ای عمل کند. در این نور ، ترمیم احتمالی سلطنت چیزی بیش از یک وسیله ابزاری برای تابع سیاست های ملی به دیکته ها نیست “کسانی که دیروز شهرها را بمباران کردند و امروز پادشاهان تبعیدی را ارائه می دهند.” این یک توهین به هوش تاریخی ایران است که فرض کنیم ، پس از فداکاری های انقلاب و جنگ ، مردم خود را به بازگشت به یک فرمول که فقط به منافع خارجی خدمت می کند ، استعفا می دهند.
یک بعد حتی نگران کننده تر ، تمایل برخی از گروه های مخالف – به ویژه پادشاهان پهلوی – برای توجیه و حتی جشن گرفتن خشونت نظامی اسرائیل علیه غیرنظامیان ایرانی و وحشیگری آن نسبت به فلسطینی ها است. این یک مورد از جابجایی هویت شدید است ، جایی که همکاری از فرصت طلبی سیاسی صرفاً متوقف می شود و به یک جستجوی وسواس برای تأیید “غربی بودن سفید” تبدیل می شود ، حتی به هزینه بازپرداخت تاریخ شخصی خود و بازگشت فرد به مبارزات مشترک.
مظاهر نفرت نسبت به فلسطینی ها در بخش هایی از دیاسپورا ، فشار وارد شده به فعالان طرفدار فلسطینی ، و استفاده ابزاری از لفاظی حقوق بشر برای مشروعیت بخشیدن به تجاوز نظامی ، همه نشان می دهد که ، برای امروز ، موضوع جایگزین سیاسی برای ایران نیست ، بلکه یک پیامدهای آن طولانی مدت است که یک شخص و جغرافیایی آن را نشان می دهد.
جمهوری اسلامی و محور ضد استعماری: استقلال تحت فشار
تجربه معاصر ایران ، که از طریق جمهوری اسلامی بیان شده است ، نه فقط به عنوان مقاومت دولت بلکه به عنوان یک فصل جمعی در مسیر طولانی مبارزات ضد استعماری که قرن بیستم در سراسر آسیا و آفریقا شکل می گیرد ، درک شود. به این معنا ، ساختار سیاسی پس از انقلابی که در ایران تحمل می کند ، نشان دهنده تحقق یک پروژه رهایی در برابر تلاش های مداوم در زمینه فرعی و تکه تکه شدن توسط قدرتهای خارجی است.
مرکزیت استقلال ملی محصولی از سرسختی ایدئولوژیک نیست ، بلکه یک پاسخ تاریخی به محرومیت بین المللی و فشار مداوم بلوک های هژمونیک است که مانند اسرائیل – به دنبال تعریف مجدد نظم منطقه ای با توجه به علایق خارجی است. در مواجهه با توهین های چند جانبه – حرکات ، کمپین های اطلاعاتی ، عملیات بی ثباتی پنهانی – دولت ایران توانسته است مجموعه ای از مکانیسم های سیاسی ، اجتماعی و استراتژیک را با هدف محافظت از آژانس ملی ایجاد کند و اطمینان حاصل کند که مباحث مربوط به آینده این کشور در ابتدا در داخل ایران و بخش های حاکمیت باقی مانده است.
در متن فعلی “جنگ اطلاع رسانی” و فشار دیپلماتیک ، تداوم ایران به عنوان یک کشور خودمختار ، مهمتر از همه ، اعلامیه قصد علیه یک نظم جهانی است که هنوز سلسله مراتب استعماری را بازتولید می کند. جمهوری اسلامی به گره منطقه ای مقاومت در برابر آن دسته از پروژه ها تبدیل شده است که بهانه های مختلف به دنبال کاهش ملل مانند ایران به گیرندگان منفعل تاریخ هستند. در مواجهه با تلاش های تجدید شده برای آموزش و تکه تکه شدن ، تعهد جمعی ایران برای حفظ پویایی سیاسی و فرهنگی خود نشان دهنده تداوم با حرکات ضد استعماری قبلی است و تأکید می کند که تنها با تأیید تفاوت و دفاع سازماندهی می تواند در قرن بیست و یکم تخیل شود.
فشار خارجی ، به طور متناقض ، اجماع اساسی ملی ایران را تقویت کرده است: دفاع از یکپارچگی ارضی ، همبستگی منطقه ای علیه پروژه های استعماری و رد گسترده “راه حل” از بالا به پایین. عملیات پیرامون پهلوی – که قبلاً نشانه هایی از فرسودگی و فاقد هر پایگاه اجتماعی واقعی را نشان می دهد – باید به عنوان یک هشدار دهنده خدمت کند: آموزش خارجی ، چه تحت پوشش سلطنتی و چه تکنوکراتیک ، همیشه منجر به فرسایش آژانس ملی و تطبیق ساختاری می شود.
ایران و فلسطین
جنبه ای که به طور سیستماتیک از طرف مروجین سلطنت طلب و طرفدار اسرائیل نادیده گرفته می شود ، سرنوشت مشترک بین ایران و فلسطین است. همان دستگاه تبلیغاتی که امروز غزه را بمباران می کند و از تبعید طلایی پهلوی حمایت مالی می کند ، همان چیزی است که دیروز و فردا – با بی تفاوتی در رنج های ایرانی از طریق لنزهای اسلام هراسی ساختاری روبرو می شود.
همبستگی آشکار ایران با فلسطین نه یک هوی و هوس است و نه یک حرکت تاکتیکی ، بلکه درک تاریخی از آنچه استعمار در منطقه نشان می دهد: کاهش مردم به قطعات ثانویه روی تخته شطرنج جهانی ، همراه با تخریب مادی و نمادین آنها. از این رو ، آزادی فلسطین از نظر ساختاری با بقای یک ایران حاکم و خودمختار گره خورده است ، همانطور که تاریخ دهه های اخیر به وضوح نشان داده است.
پرونده رضا پهلوی به عنوان سرپرست عملیات نفوذ اسرائیل فقط یک فصل در یک داستان بزرگتر است: پایداری ، در قرن بیست و یکم ، تلاش برای دستکاری ، تضعیف و تابع ایران از بیرون. در برابر معجزه مدرنیته وارداتی و ترانه های آژیر همکاری پهلوی ، دفاع از استقلال و حاکمیت ایران به عنوان تنها جایگزین با انسجام تاریخی ، زنده ماندن نهادی و مشروعیت اجتماعی برای مواجهه با چالش های معاصر است.
عملیات ضد اطلاعاتی ناچیز ، تقویت پارچه ملی و تأیید مجدد همبستگی با مردمی که در معرض سلطه استعماری قرار دارند-با همبستگی با فلسطین-شرایط ضروری برای ایران برای حفظ آژانس خود و ایجاد آینده ای از عزت ، استقلال و توسعه خود تعیین شده است. این صرفاً یک سؤال سیاسی نیست بلکه یک وجودی است: حاکمیت نه به تفویض و اجاره داده می شود. و تاریخ به طور مداوم نشان داده است که ، هر زمان که ایران محکم ایستاده باشد ، غالب شده است.