در دیاری دور، زمانی که روزگار سیمین بود و خورشید با حرارتش ابرهای پرنگهند میکرد، یک داستانسرای با صداقت به نام علی حاتمی زادگاهش را به یاد میآورد. او یک افسانهپرداز بزرگ بود که با قلمش، افکار و احساسات انسانها را تبدیل به دستنوشتههایی شگفتآور میکرد.
علی حاتمی، آن مرد پرفراز و نشیب، در غربت و تنهایی، با خود و با همه برخوردهای زندگی، توانست با تلاش و استعدادش، پایگاهی برای هنر قلم در ایران بسازد. او با زیباییهایی نوشت که حکایات قدرتمندی از زندگی و عشق و مروت را در خود جای داد.
همچون نقاشیهای زندهیادهاش که از زیباییهای دلنشین ایران الهام گرفته بود، علی حاتمی نیز با قلمش، تصویری زیبا و جذاب از فرهنگ و هنر ایران ساخت. او با هر تاخت و تاز، همهی احساسات و افکار خود را در آثارش به نمایش میگذاشت و با هر قطره خونی که از قلمش بر جای میماند، دنیایی شگفتانگیز از زندگی و مرگ را به تصویر میکشید.
در یکی از شبها، زمانی که بادهای خنک شب سکوت را به گوشها میپیچید، علی حاتمی داستانی از رهاپی در روستایی دور از شهر را به گوشهای شاهدان خویش سخن میگفت. “در رهاپی، جوانی به نام مهدی بود که عاشق یک دختر زیبا و مهربان بود. از اول دیدارشان، قلب او را به شدت فرا گرفت و او با پایبندی و عشق خالص خود، دختر را از دست آقای کولیپور متصرف شهر دفاع کرد.”
با ما در مرشدی همراه شوید، تا دنیایی شگفتانگیز از داستان و هنر علی حاتمی را کاوش کنیم و با عمق هنری و ادبی او آشنا شویم.تصویر بالا تزئینی است.