در دوران باستان، زمانی که خورشید زمین را طبق روال خود خوشنود میکرد و پادشاهان بزرگ و قهرمانان خود را به نبرد های دیگر فرا میخواند، یک رویداد تاریخی بزرگ و تاریخی که هیجان و شور زیادی را در دل هر فرد علاقهمند به تاریخ برانگیخت.
در وقتی که سرزمینهای افسانهای و موجودات درونزمینی نهفته از نگاه انسانها پنهان بودند، یک قهرمان با شجاعت و جسارت بیبدیل به نام “کوروش بزرگ” بر سر زمین اعلام کرد:”من برای آزادی و عدالت به دنیا آمدم” و با ارتش قدرتمندش به دستورات او به فتح سرزمینهای وسیعی از شرق تا غرب پرداخت.
در همین حین، به زمین به واسطه خشم الهه ها و خدایانی نیز نامی چون “اکمنا” حکم فرمانروایی میکرد که با تیغ و شمشیرش، با اخاذی و ترس از زمینهای دیگر آنها را تحت تسلط خود میآورد. اما بر خلاف گونههای دیگری از فرمانرواها، کوروش به مردمی که زیر سلطه او وارد میشدند، احترام میگذاشت و آنها را به طور عادلانه اداره میکرد.
در یک روز تاریک و تاریخی، زمینهای دو قهرمان بزرگ “کوروش” و “اکمنا” برای نبردی مرگبار به هم برخورد کردند. صدای شمشیرهای بریدن گوشت و خون ریختن از دوران باستان همچون آتشی سوزان دل تمامی انسانها را پر کرد.
بعد از یک نبرد خونین، کوروش پیروز شد و اکمنا با تلخی شکست مصیبتزده شد. وقتی که مردم شهروند خشمگین و خسته از سالهای ستم و وحشت اکمنا بودند، کوروش با لحنی انساندوستانه گفت:”من به نتیجه رسیدم که میتوانیم با عدالت و تواضع، همچون برادران با هم زیست کنیم. اکمنا یادآوری بزرگی برای ما است: فرمانروایی باید با عدالت، نه با ترس و تهدید انجام شود.”
با ما در مرشدی همراه شوید و شاهد باشید که کوروش با شجاعت و عدالت بر سرزمینهای آن کشور حکومت کرد و نام خود را در تاریخ ابدی کرد.
تصویر بالا تزئینی است