از زمان بازگشت طالبان در سال 2021 ، خبرنگاران زن افغانستان مبارزات و پیروزی های زندگی خود را تحت رژیم مظلوم ثبت کرده اند که آنها را حتی از ابتدایی ترین آزادی ها – مانند ترک خانه تنها – سوق می دهد. از طریق یکسری مصاحبه با زنان از سراسر جامعه افغانستان – از دانشجویان تا وکلا – هدف ما این است که به آنها صدا بدهیم تا سختی های آنها و شجاعت مقاومت آنها در سکوت از بین نرود.
ما مصاحبه کردیم خانم سادات که نویسنده جوان افغان و پرستار است. اشتیاق او به قصه گویی در سال 2013 آغاز شد. تا سال 2019 ، او نوشتن را پذیرفت و اولین کتاب خود را با عنوان “بهار لعنت” منتشر کرد. خانم سادات پس از موفقیت اولین کتاب خود ، “عشق تاریک” را در سال 2021 منتشر کرد. هر دو کتاب به طور رسمی در 26 مه 2021 در رویدادی که به میزبانی وزارت اطلاعات و فرهنگ برگزار شد ، راه اندازی شد ، جایی که نویسندگان برجسته و فعالان جامعه مدنی سهم وی را در ادبیات افغانستان تشخیص دادند.
این نهم در یک سری مصاحبه ها است که بسیاری از جنبه های زندگی زنان و دختران افغانستان را تحت یک طالبان رستاخیز کشف می کند. اولین مورد در این سریال را می توان در اینجا یافت: صدای سریال مصاحبه افغانستان: “همه ما از زندگی عمومی پاک شده ایم”بشر دوم را می توان در اینجا یافت: صدای سریال مصاحبه افغانستان: “ما به مقاومت ، امید و مبارزه برای فردا بهتر می جنگیم”بشر سوم را می توان در اینجا یافت: صدای سریال مصاحبه افغانستان: “ما ، دختران و زنان افغان ، با هر نفس خواستار آزادی خواهیم شد”بشر چهارم را می توان در اینجا یافت: صدای سریال مصاحبه افغانستان: “زنان افغان فقط قربانی نیستند. ما قوی ، انعطاف پذیر و توانا هستیمبشر پنجم را می توان در اینجا یافت: صدای سریال مصاحبه افغانستان: “اگر از حقوق خود دفاع نکنیم ، این می تواند برای نسل های آینده ادامه یابد. ما اجازه نمی دهیمبشر ششم را می توان در اینجا یافت: صدای سریال مصاحبه افغانستان: “ما ، پزشکان زن – یک بار نمادهای پیشرفت ، توانایی و استقلال زنان – اکنون با موانع ، تهدیدها و سکوت روبرو هستند”بشر هفتم را می توان در اینجا یافت: صدای سریال مصاحبه افغانستان: “من نمی خواهم جهان طالبان را بشناسد. اگر این اتفاق بیفتد ، حقوق زنان برای همیشه نقض می شود ‘بشر هشتم را می توان در اینجا یافت: صداهای سریال مصاحبه افغانستان: “ما امید را در قلب تاریکی زنده نگه داشته ایم و منتظر روزی هستیم که بتوانیم بار دیگر صدای خود را بلند کنیم و در جامعه حضور پیدا کنیم.”
قبل از اوت 2021 از زندگی خود برای ما بگویید. آیا کار می کردید یا تحصیل می کردید؟
بعد از سالها آموزش ، تحصیل و تلاش بی امان ، سرانجام در اوت 2021 به رویاهای خود رسیدم. تقریباً چهار سال از آن گذشته است که من آن رویاها را به واقعیت تبدیل کردم. آن رویاهای متولد شده در خیابان های سنگفرش و خانه های کم نور. رویاهایی که با اشکهای قبل از طلوع آفتاب مادرم بلند شد و هر شب در زیر آسمان سنگین با غم و اندوه به خواب رفت.
من سرانجام توانستم کتاب خود را منتشر کنم و با به اشتراک گذاشتن کتابهایم و گرفتن جایگاه حق خود در جامعه تازه ضد فمینیستی افغانستان ، خودم را در دنیای ادبیات غوطه ور کنم. رویاهای من از همان ابتدا احساس پرواز و آزادی داشتند – مانند رویاهای یک دختر مستقل.
در سال 2021 ، من تدریس را در دو دانشگاه خصوصی شروع کردم. من عاشق تدریس بودم و از درآمد حقوقم برای حمایت از خانواده استفاده کردم. من در آن زمان وزن مسئولیت های خانواده را حمل کردم.
چگونه در مورد وقایع اوت 2021 یاد گرفتید؟ افکار یا واکنشهای اولیه شما چه بود؟
قبل از اوت 2021 ، صحبت از تصرف طالبان بود. صحبت از مرگ و فرار بود. فقر شایع بود. وقایعی که چند ماه قبل از سقوط جمهوری اسلامی اتفاق افتاد ، هرج و مرج و وحشت را در دیوارهای هر خانه افغان ایجاد کرد.
همه منتظر ابتدای پایان تلخ بودند. من آن بعد از ظهر را به یاد می آورم – یک روز تاریک و وحشتناک که سقوط دولت جمهوریخواه اعلام شد. بازارها و جاده ها متروک شدند. مردم در جستجوی پناهگاه رفتند.
هرج و مرج سربازان سابق و وداع تلخ. مادران برای کودکانی که نتوانستند پیدا کنند فریاد می زدند. دختران در اواسط ژورنی متوقف شدند. در راه رفتن به مدرسه ، دانشگاه ، به جایی امن تر. مغازه ها و خانه ها توسط متجاوزان بی چهره غارت شدند. بدبختی در هوا آویزان شد. شهرها ساکت شدند. زنان در خانه های خود زندانی شدند و مردانی که با صد ترس از آن عبور می کردند ، قدم می زدند.
من آنقدر شوکه شدم که 30 روز خانه را ترک نکردم. هربار که تصمیم می گرفتم از دروازه خانه خارج شوم ، پاهایم حرکت نمی کند و احساس بیماری می کنم. بعد از یک ماه کامل ، با تشویق مادر و خواهرانم ، تصمیم گرفتم بعد از پاییز به دیدن شهر بروم. ما مطمئن نبودیم که چه مدت مجبور به تحمل این امر خواهیم شد.
وقتی برای اولین بار بعد از پاییز خانه را ترک کردم ، یک توده در گلویم بلند شد و اشک با هر قدم ریخت. سخنان مادرم در گوش من تکرار شد: “ما باید ادامه دهیم. ما نمی توانیم در گوشه ای بنشینیم و اجازه دهیم زندگی بی سر و صدا به پایان برسد ؛ ما باید از جایی شروع کنیم.” ترور هر کوچه و خیابان را گرفت. صورتم را آنقدر کاملاً پوشاندم که حتی خواهرانم مرا نمی شناختند. این یک هنجار جدید برای زنان و دختران شد. روشی که ما قبلاً برای پوشیدن حجاب استفاده می کردیم ، دیگر برای محافظت از حقوق یا امنیت ما کافی نبود. هر کجا که رفتیم ، با یک نوع ترس خاص روبرو شدیم ، گویی که به سادگی قدم زدن در خارج از خانه هایمان به بزرگترین جنایت همه تبدیل شده است.
کدام یک از سیاست های جدید طالبان در مورد زنان بیشترین تأثیر را در زندگی شما یا خانواده یا جامعه شما داشته است؟
از بین بردن حق آموزش ، کار – به ویژه تلاش برای محرومیت ما از جامعه و انکار وجود و حقوق زنان و دختران افغان – و ازدواج های اجباری بین دختران افغان و اعضای طالبان. با ازدواج های اجباری ، هیچ توجهی به شکاف های سنی یا تعداد ازدواج های مردانه وجود نداشت.
آیا می توانید داستانی را به اشتراک بگذارید که نشان می دهد زندگی برای زنان در افغانستان چگونه تغییر کرده است؟
بله ما تأثیرات بیش از حد حضور و قوانین طالبان را هر لحظه از هر روز احساس کردیم. ما آن را در بازارها ، دفاتر ، شهرها و حتی در طول سفر احساس کردیم.
هنگامی که مادرم را بدون مهرام (سرپرست مرد) به دفتر گذرنامه همراه کردم ، شخص مسئول را به یاد می آورم که نام افراد منتظر را خوانده است. وقتی او نام مادرم را صدا کرد ، من به سمت او رفتم ، اما او حاضر نشد فرم درخواست را به من بدهد زیرا ما ماهرام حضور نداشتیم. به مدت نیم ساعت چندین بار در مقابل او ایستادم ، اما انگار او درست از طریق من نگاه می کرد ، قادر به شنیدن صدای من نبود. در ابتدا ، من فکر کردم که او ممکن است ناشنوا باشد تا اینکه فهمیدم که او ما را تصدیق نمی کند زیرا ما زن بودیم.
صدای زنان ممنوع است ، و اکنون صحبت با زنان “گناهکار” تلقی می شود. در حال حاضر زنان از ترک خانه بدون مهرام ممنوع هستند. مردان از صحبت با ما خودداری می کنند. سرانجام یک مرد سکوت خود را شکست و با لحنی بی احترامی و سوء رفتار گفت: “چه کسی به شما اجازه داده است خانه را بدون مرد ترک کنید؟” حتی اگر ما ، زنان و دختران افغان ، شرایط بسیار بدتری را از این موارد تجربه کرده ایم ، این حادثه در ذهن من ایستاده است. به یاد دارم که سه یا چهار نفر از ما در دفتر گذرنامه وجود داشتیم که بدون مرد رفته بودند. یک ساعت و نیم طول کشید تا آن مرد را متقاعد کند که مقالات ما را به ما بدهد. وقتی بالاخره مقالات خود را گرفتم ، تمام روز بدون توقف گریه کردم ، و این نشان می دهد که چقدر آسان برای مردان بود که با ما رفتار کنند مانند ما نامرئی بودند.
آیا می توانید لحظه ای را توصیف کنید که به شدت تأثیر قوانین جدید را احساس کردید؟
وقتی مجبور شدم در هنگام حمله به خانه طالبان ، تأثیر ویرانگر قوانین طالبان را احساس کنم. آنها خواستار شدند و من آثار خودم را می سوزانم و از بین می برم زیرا محتوای این کتاب ها قوانین طالبان را نقض می کرد و ظاهراً مشکلاتی ایجاد کرده بود. من برای خودم خیلی ترسیدم ، بلکه برای خواهر و برادرهای جوان و برای پدرم که به دلیل شغل قبلی خود در دولت مورد تهدید قرار گرفته بود. همچنین باعث شد پدرم اسناد خود را نابود کند.
نمونه دیگر این بود که خواهرم در مدرسه ای تدریس می کرد که در آن تنها پنج هزار افغان (معادل تقریبا 71 دلار) در هر ماه درآمد کسب می کرد. او از خانواده هفت نفره ما در این درآمد حمایت کرد. به دلیل قانونی که طالبان به او تحمیل می کردند ، پس از آن مجبور شد هر روز با برادرم به همراه برادرم سفر کند ، که این کار کرایه حمل و نقل را دو برابر می کرد. طالبان هرگز اهمیتی نمی دادند که چگونه یک خانواده هفت نفری فقط در پنج هزار افغان در ماه زندگی می کردند. فرقی نمی کرد گرسنه باشیم یا نه. خواهرم فقط باید طبق قوانین طالبان رفتار کند.
دوست دارید دنیا در مورد وضعیت فعلی شما چه چیزی را درک کند؟ یا به نظر شما چه سوء تفاهم ترین جنبه وضعیت فعلی شما چیست؟
من دوست دارم دنیا چیزهای زیادی درباره ما بداند. زنان افغان سالهاست که با این نبرد جنگیده اند. با وجود همه سختی ها و عواقب ، ما مصمم هستیم که برای حقوق خود بجنگیم. ما در زمانی که حقوق و آزادی های ما از آن دور شده است ، خواستار حمایت هستیم و سکوت سنگین بر سر مبارزات ما مهر شده است.
ما می خواهیم بدانید که حتی اگر زنان افغان زخمی ، خسته ، تنهایی و ناامید شده باشند ، ما هنوز هم با کم رنگ ترین درخشش امید ، مسیر آزادی را جستجو می کنیم. قبل از این مسیرهای باریک نزدیک به ما برای همیشه ، ما از زنان فراتر از مرزهای خود می خواهیم تا با تبدیل شدن به صداهایی که دیگر نمی توانیم بلند کنیم ، به ما بپیوندند.
چه چیزی به شما امید یا قدرت در این اوقات چالش برانگیز می دهد؟
آنچه به من قدرت و امید می بخشد سلیقه آزادی من بود. هر وقت من در مورد وقایع گذشته تأمل می کنم – آن سی روز که فکر می کردم ترک خانه بزرگترین و دشوارترین چیزی است که باید در زندگی خود تحمل کنم و روزهایی که مجبور شدم آثار خود را بسوزانم – قدرت و انگیزه پیدا می کنم. هر بار که به این چیزها فکر می کنم ، تصمیم می گیرم که برای بار دوم کارهایم را منتشر کنم. من سعی می کنم آن را در دسترس دیگران قرار دهم. آنچه به من قدرت می دهد این است که هر بار که به کتاب تاریخ می روم که میهن من است ، زنان در خط مقدم هستند. من می خواهم در کنار آنها محکم بایستم.
این مبارزه همیشه در مورد فریاد زدن در یک صفحه نیست. البته این باعث شجاعت زیادی می شود. اما گاهی اوقات نبرد بی سر و صدا ، پشت چهار دیوار خانه های ما می جنگد. نبردهای آرام شاید سخت ترین باشد زیرا اگر یک روز دستگیر شوید ، جایی برای دویدن ندارید. هیچ کس شما را نمی شناسد. شما بی صدا دفن شده اید. بدون اینکه کسی متوجه حضور شما شود یا بداند که چقدر سخت جنگیدید. بیش از هر چیز ، من در آن فکر انگیزه و قدرت پیدا می کنم زیرا باید بایستم و مسیری را که سالهاست طی کرده ام عبور کنم. من باید دوباره یاد بگیرم که دوباره خواب ببینم تا بتوانم مانند گذشته امید و انگیزه بدهم. مثل اینکه الان سعی می کنم انجام دهم. امیدوارم که موفق شویم.