چون زلف توام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بیسروسامانی
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمیبینی دردی که نمیدانی
دل با من و جان بیتو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
ای چشم رهی سویت کو چشم رهیجویت؟
روی از من سر گردان شاید که نگردانی
source
Trending
- ایالات متحده از “Troika” اروپایی در مورد تحریم های ایران حمایت می کند
- دهانه فروش اروپا تسلا 40 ٪ در ماه ژوئیه به عنوان BYD ، رقبا به دست می آورند
- زمستان – شعری از مهدی اخوان ثالث
- دستورالعمل unifil تا سال 2026 گسترش یافت
- ناله کو بلبل در چمن گل – آهنگ مست فرحناز شرفوا
- دیوان حافظ با معنی و تفسیر کامل | غزل شماره 34 | رَواقِ منظرِ چشمِ من آشیانهٔ توست
- سیاست با مراد ویسی: بحران ملی؛ خشم ملی
- دسترسی رد شد