آفتاب در حال فروتن شدن بود و آسمان در رنگهای آبی و نارنجی رنگ آغاز به تاریک شدن میکرد. در روستای کوچکی از ایران، یک قصهگو قدیمی تصمیم گرفت تا از زندگی و آثار یک شاعر بزرگ به نام سهراب سپهری بگوید. او یکی از بزرگترین شاعران ایران بود که با قلم خود، احساسات و افکار خود را در قالب شعر ابدی ثبت کرده بود.
در زمانهای دور، زندگی سهراب پر از آزار و اندوه بود، اما او همیشه با شجاعت و نبلیت مقابل تمامی چالشها ایستاد. او با نگاهی گرم و زیبا به زندگی، از دل بینیاد جامعه گیاهی عشق و زیبایی استخراج کرد.
در هنگام مهاجرت، سهراب با دوستان و همراهان خود به یک سفر بلند و پرماجرا به خارج از کشور ایران رفت. او در سفر خود، با مردم و فرهنگهای مختلف جهان آشنا شد و تجربیات زندگی خود را در دل شعرهایش به نقش درآورد.
با اشعار معروفی چون “شاگرد”، “در این آب و خاک چه کسان زندگی میکنند؟” و “کوه آتش”، سهراب سپهری ابدیتی بیبدیل به ادبیات فارسی بخشید. او با استفاده از زبان شعر، عظمت و زیبایی طبیعت و زندگی را بیان کرد و به عشق، دوستی و عدالت اشاره کرد.
داستان آغاز شد، و قصهگو با زبانی شیرین و پرخیال، زندگی و آثار این شاعر بزرگ را به گوش شنوندگان خود نقل کرد. از احساسات عمیق تا پرچمداری انسانیت، همه چیز در این داستان با تصاویر زیبا و شاعرانه تداعی شد.
با ما در مرشدی همراه شوید و در زیباییهای ادبیات و فرهنگ ایران عمیقاً غرق شوید، تا همه جایی را همانند سهراب سپهری با نگاهی بر همه چیز میبینید.
(تصویر بالا تزئینی است)