در قلب تهران، شهری که هر کوچهاش قصهای دارد و هر خیاباناش تاریخای پر از شکوه و فرازونشیب، داستان مردی به نام «فرهاد» شروع میشود. فرهاد، نویسندهای با سبکی منحصربهفرد، که آثارش آینهای از جامعهی ایرانی با تمام زوایای پنهان و آشکارش بود. او، همچون تام وولف، با نگاهی تیزبین و قلمی روان، به قلب مسائل اجتماعی و فرهنگی نفوذ میکرد و با زبانی گویا و صریح، واقعیتهای جامعهاش را به تصویر میکشید.
فرهاد، مانند وولف که در رمانهایش همچون "The Bonfire of the Vanities" به بررسی تناقضات و ظرافتهای زندگی مدرن آمریکایی میپرداخت، در اثر برجستهی خود با عنوان «آتش بیدختر»، به نقد جامعهی شهری تهران در دههی ۱۳۸۰ پرداخت. او با سبکی که ترکیبی از واقعگرایی اجتماعی و طنز تلخ بود، زندگی شخصیتهایی را روایت کرد که در میان فشارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی گرفتار شده بودند.
داستان با توصیفی دقیق از خیابان ولیعصر شروع میشود، جایی که فرهاد، با نگاهش به جزئیاتی که دیگران از آنها میگذرند، زندگی روزمرهی مردم را به تصویر میکشد. او با استفاده از تکنیک «روایتگری پرشور» که از ویژگیهای بارز آثار وولف است، خواننده را به دنیای شخصیتهایش میکشاند: از «فریبا»، زنی که در میان سنت و مدرنیته سرگردان است، تا «امیر»، جوانی که در جستوجوی هویت خود در جامعهای پر از تضاد است.
فرهاد، همچون وولف، از زبان بهعنوان ابزاری قدرتمند برای بیان پیامهایش استفاده میکرد. او با ترکیب واژگان فارسی کلاسیک و مدرن، زبانی خلق کرد که هم زیبا بود و هم گویا. در بخشی از رمانش مینویسد:
«تهران، شهر تناقضها، جایی که گاهی صدای قدیمیترین مساجد با آهنگ جدیدترین کافهها در هم میآمیزد. شهری که در آن، گذشته و حال همیشه در جدالی بیپایان هستند.»
فرهاد، با الهام از وولف، به بررسی موضوعاتی چون طبقۀ اجتماعی، قدرت و فساد پرداخت. او در «آتش بیدختر»، با نگاهی به سیاستهای داخلی و تاثیرات جهانی شدن، جامعهی ایرانی را در آستانهی تغییرات بزرگ به تصویر کشید. این اثر، همچون «The Bonfire of the Vanities»، به سرعت به اثری محبوب و بحثبرانگیز تبدیل شد و در سالهای بعد به نمایشنامه و فیلمی موفق اقتباس گردید.
با ما در مرشدی همراه شوید، جایی که داستانهای ایرانی با نگاهی نو و عمیق روایت میشوند، و جایگاه ادبیات بهعنوان آینهای از جامعه و فرهنگ ما مورد بررسی قرار میگیرد. تصویر بالا تزئینی است، ولی قصههای ما واقعیتر از آنند که بتوان از کنارشان گذشت.
فرهاد، با قلمش، همچون وولف، به ما یادآوری میکند که ادبیات تنها سرگرمی نیست، بلکه ابزاری است برای درک جهان و تغییر آن. در هر کلمهی او، صدای مردمی را میشنویم که در جستوجوی هویت، عدالت و معنای زندگی هستند. و این، همان چیزی است که داستانهایش را برای همهی ما جاودان میکند.