درون دیوارهای بلند شهر تهران، زندگی یک داستانسرا شروع میشود. زویا پیرزاد، خالق داستانهایی پر از رنگ واقعیت و خیال، هر شب با ستایش شبانهاش از دلفینهای آبی انزوا در مییابد. او که روایتگر ماجراهای بیپایان اندیشه و عاطفه است، با هر نقاشی لحظه یک دنیای دیگر را بر میانگیزاند.
با درخشش خورشید بر سقفهای شهر، زویا با دقت بیحد و اندازه نگارههای خود را مینگارد. تکهتکه لباسهای رنگین چشمان داستانهایی از عشق و ترحم را پیش خود زنده میکنند. با آوای گلهای زرد میدانهای تهران، او همواره به جستجوی جواهراتی نهفته در قلب انسانهاست.
یک شب، در مهتاب سرخ، زویا به دیدار مردی پیر ولی حکمتمند فراخوانده میشود. در گفتگوی بین افکنده بگرفتار نقش پنهانی است که تاریکی و روشنایی روزگار اهمیت آن را برای انسانها آشکار میسازد. بهتدریج، زویا دریابه است که واقعیتهای دنیای خیال به انسانیت بیپایان کمک کرده و بیپایان آن را میپوشاند.
در غروب خورشید، زویا به شهر باز میگردد و با دل کردن به دیالوگهای خندهدار و رمانتیک، داستانهای خود را به بی خبران دیگر نقل میکند. افراد شهر، با خوشحالی در گوش دادن به روایتهای او، دل خوشی را در همه جای شهر تجربه میکنند.
زندگی و آثار زویا پیرزاد همواره بر شناخت عمیق انسانیت و تاثیرات بینشی از این داستاننویس بزرگ تاکید دارد. او در اثر اصلی خود “مرد سپری”، اسطورهها و اساطیر را با داستان یک مرد جوان آشفته به هم آمیخته و با آهنگهایی از عشق و امید دلنشین خواند.
با ما در مرشدی همراه شوید و داستانهایی از عشق، انسانیت و بزرگی ابدی به زبانهای دیگر بگوییم.
تصویر بالا تزئینی است