روستای کوچک “سوتون در” یک جایگاه خیلی زیبا و دلنشین بود که در زمانی دور، در غرب انگلیس واقع شده بود. در این روستا یک دختر جوان به نام “آن” زندگی میکرد که با قلم و خیال زیادی، داستانهایی پر از احساسات و اندازهنگرانیها مینوشت. او هر شب در زیر پیراهن خاکستریاش و با مداد سیاه و روزنامههای خیابانی شروع به نوشتن میکرد و بعد از اتمام اثرش، آن را در زیر تخت خود مخفی میکرد.
داستانهایی که “آن” مینوشت، پر از عشق، تراژدی و امید بود. او دغدغهها و آرزوهای خود را در این داستانها بیان میکرد و با خوانندگانش احساساتش را به اشتراک میگذاشت. یکی از شهرتآورترین داستانهای او، “جین ایر” بود که درباره دختر جوانی بود که با مشکلات و چالشهای زندگی روبرو میشود ولی با ایمان و قدرت داستان زندگی خود را ادامه میدهد.
یک روز، در یکی از حالات افسردگی، “آن” تصمیم گرفت که بیشتر از اینها نتواند کنار بیاید. او تصمیم گرفت که دیگر داستانهایی ننویسد. اما خوشبختانه، یکی از دوستان وفادارش با دریافت یکی از داستانهای پنهان شده “آن”، او را بازتوانست و اعتمادش به قدرت نوشتن به او بازگشت.
این تجربهای بود که “آن” را آموخت که عشق و پایداری بیشتری در زندگی داشته باشد و هرگز از خیال و خلاقیت خود دست نکشد. او متوجه شد که نوشتن راهی برای بیان درونیترین احساسات و افکار انسان است و همیشه باید به دنبال پیدا کردن زبان مناسب برای بیان خود بود.
با ما در مرشدی همراه شوید.
(تصویر بالا تصویری تزئینی است)