روزی در دهات زیبای ایران، یک قصهگوی با دلی زخمی و دردمند شروع به تعریف داستانی دربر ششد. او همه چیز را از داخل یک مهره سفالی کوچک شروع کرد، و با هر دانهای از خاک و هر قطرهی اشکی که بنیاد قصه خود بود، زندگی شخصیتهای فراموشنشدنی را با لبخندها و اشکها، جلوی چشمان خلق پدیدار میکرد.
مرشدی به نام مهدی اخوان ثالث، که در دهات ایرانی میان قصر و قلعههای قدیمی بزرگ شده بود، در هر جملهی خواندنی خود، نغمهای از شیرینی و تلخی جهان بود. او میگفت: “زمانهای که این بدان زمین حبس شده، چیزی نیست جز خاطرات، باید آنها را با اهتمام نگه داریم. زیرا زمانه پر از نقش و اثر است که هرکدام داستانی پنهان در خود دارند.”
با ما در مرشدی همراه شوید، تا داستانی از زندگی و خلقهای مردی از نامآشنایان ادبی ایران به شما بگوییم. مهدی اخوان ثالث، با قلمی خوشحال و دلی اشکبار، در ابتدا به شعر خود جریان راه یافت و سپس با داستانهایی از محبت، خیانت، و امید به دل مخاطبان خود را گرفت. او از تمام زیباییهای میهن خود بهره میگرفت و با عباراتی نوآورانه و قصههایی پر از تلخی و شیرینی را بر روی کاغذ بنویسید.
تصویر بالا تزئینی است، همانند زندگی و اشعار زیبای اخوان ثالث. او همچون یک دانه سفالی کوچک، هر روز با خاطرات و احساسات خود، یک داستان جدید را به جهان معرفی میکرد. اثرات ادبی او، از شعر تا داستان، همواره در دلهای مخاطبان خود جا مانده و بر جای مانده است.
در همین دهات زیبا، مهدی اخوان ثالث، با لبخندهای خوابآلود و دیدگانی پر از آتش، همچون یک قصهگوی بینظیر، ابداعات ادبی خود را به جا گذاشت. از “اسطورهیمن” تا “زیارت” و “گلخن”، او با ابتکار و خلاقیت خود، دستاوردهایی را به دنیای ادب ایرانی هدیه داد که همواره در ذهن و قلب آدمیان جا میماند.
با ما در مرشدی همراه شوید، تا همگی یک روزی در دهات زیبای ایران راهی قلعهی ادب شویم و قصهها و اشعاری را از زبان مهدی اخوان ثالث بشنویم که همواره در خاطرات ما جا میماند. او یکی از آنها بود که با قلمی شجاع و دلی دردمند، زیباییهای اندیشه و احساس ایرانی را به دنیا هدیه داد.