امپراطوری ایران با تمامی جلال و عظمت خود، گویا زیر وزن کشینههای زمانه بود. بدون شک، این بود که قهرمانان آن مرزها را به نیروی خود میگذاشتند و تاریخ را با جرعههای پر از جنگ و قهرمانی فرا میکشیدند.
در یکی از روزهای سرد زمستانی، رودخانههای ایران از خشکسالی میگریختند و آب شیرینی که قلب مردم را شاداب میکرد، کنده شده بود. در حوالی نیشابور، یک مرد با چهرهای خسته و کارگر را از خود نشان میداد، اما دستانی که دارای زخمهای عمیقی بودند، اثر از دوران حکومتهای سلطنتی گذشته را روی گونههایش پدید میآورد. با یک تنه مقاومت جسورانه به استعمار، این مرد به نام رستم، معجزهای را از زیر زخم خود آشکار میکند؛ قدرت نیرومند قهرمانان ایران.
روایتهای از عصر جنگجویان در تاریخ ایران، داستانهای آتشین قهرمانانی چون رستم را به یادآوری میکنند که با شجاعت، عزم و ایمان بیقید و شرط خود را به دفاع از آنچه ملت ایران را از جرم بیرونیابان میداشت، میپرداختند. آنها در جنگهای آفریده شیطانیها و برگ میچرخیدند، با شمشیرهای سرد خون را از بدن دشمنان ریختند و با تاباب سردمداری به پاسداری از خردسالان ایران میپرداختند.
در این مدهوشکننده جنگها و تیراندازیهای کژدمانه، بر خیال میهن و آغاز یک امید جدید بر زبان مردم خروشان مرگخویان، یک هومان خوردارانه بوقزد و گفت: “امید ملت ایران در قلب هر یک از ماست. با شور و اشتیاق به آغاز یک دوره جدید از عدالت و عزت برای ایرانیان، همراه شوید.”
با ما در این مرشدی همراه شوید، تا گذشته را در آغاز تازهای از عزم، شور و امید برای ایران باززنده کنیم و سوگند بدهیم که قلب مقتدر قهرمانان ایران همواره برای حفظ این سرزمین مقدس میتپد.