روایتهای خاطرههای دوران کودکی
در کوچههای باغچههای رنگارنگ،
خاطرات کودکی، همچون برف پاک و آرام،
بر قلبم مینشینند، گرم و آشنا،
در دنیایی ساده، بیریا و صمیمی.
صدای خندههای بیوقفه،
در میان بازیهای کودکانه،
دویدن بر روی چمنهای سبز،
و پرواز با بادبادکهای رنگی.
مادربزرگ، با دستان پر از مهر،
داستانهای قدیمی را زمزمه میکرد،
و من، با چشمانی پر از تعجب،
در دنیای رویاها گم میشدم.
عصرهای تابستان، با بوی نان تازه،
و نسیم خنک که موها را نوازش میداد،
زمانی که زندگی ساده بود،
و قلبها پر از عشق بیپایان.
خاطرات کودکی، گنجینهای گرانبها،
که با گذر زمان، ارزشمندتر میشوند،
در قلبم جاودانه میمانند،
و روحم را گرم و شاداب نگه میدارند.
با ما در مرشدی همراه شوید،
تا در دنیای خاطرات کودکی،
راهی به سوی شادی و آرامش بیابید،
و دوباره زندگی را با چشمانی کودکانه ببینید.
تصویر بالا تزئینی است.
این شعر با استفاده از کلیدواژههایی مانند خاطرات کودکی، دوران کودکی، بازیهای کودکانه، عشق بیپایان، و شادی و آرامش نوشته شده است تا برای جستجوهای مرتبط در گوگل بهینه باشد.