ادعای تبریک خود دونالد ترامپ مبنی بر اینکه او “به 9 جنگ بزرگ پایان داد” بازگویی از افسانه سازی او پس از ریاست جمهوری است. او از صلح صحبت می کند، مانند یک جادوگر صحنه که از معجزات صحبت می کند – با شکوفایی، اعتماد به نفس، و چشمی به تشویق. او به خود می بالد که به «هشت جنگ پایان داد» و معاملاتش یادگار دیپلماسی است. او اشاره می کند که کمیته نوبل باید قدردان این نمایش باشد. این تواضع نیست. غرور است.
اما با فروپاشی آتش بس غزه – تاج آخرین ابتکار دیپلماتیک او – در بحبوحه حملات هوایی مجدد اسرائیل و سیاست های جنجالی، توهم صلح در همان باتلاق آشنای خاورمیانه فرو می رود. با آن، نامزدی طولانی مدت ترامپ برای جایزه صلح نوبل در خطر تبدیل شدن به یک شوخی است.
طنز سیاهی در سیاست زناشویی ترامپ و بنیامین نتانیاهو وجود دارد. دو اسطورهساز و دلال در عرصه سینما با یکدیگر ازدواج کردهاند: ترامپ صحنهسازی را میآورد، نتانیاهو خشونت را با لباس امنیت ملی به ارمغان میآورد. هر کدام برای وجود سیاسی به دیگری نیاز دارند. ترامپ برای درخشان کردن میراث مورد مناقشه به غنائم «صلح» نیاز دارد. نتانیاهو برای استتار یک ائتلاف در حال شکست و اعتبار محو شده خود در داخل به چتر آمریکایی نیاز دارد. هنگامی که آتش بس شکسته می شود، آنها یکدیگر را به خیانت متهم می کنند – و کسانی که توسط نفس هایشان له شده اند هزینه آن را خواهند پرداخت.
صلح با میانجیگری ترامپ، که با هیاهو اعلام شد و به عنوان یک پیشرفت تاریخی معرفی شد، ثابت کرده است که چیزی شبیه به آن نیست. آرون دیوید میلر، مشاور صلح خاورمیانه کهنه کار وزارت امور خارجه به مصاحبه کنندگان گفت: «آتش بس هرگز واقعی نبود. “این یک نمایش سیاسی برای اپتیک داخلی بود، نه ثبات منطقه.” دانیل کورتزر، سفیر سابق ایالات متحده، چنین طرحهایی را «برای سرفصلها و نه برای سازش پایدار» توصیف کرد. اینها شکایت حزبی نیست. آنها توصیه هایی از جانبازانی هستند که دهه ها تلاش کردند تا تناقضات منطقه را به نهادهای کارآمد تبدیل کنند. صلح به چیزی بیش از یک توییت نیاز دارد. این نیاز به زمانبندی، تأیید، مشوقها و تضمینهای معتبر شخص ثالث دارد.
بخوانید: سه گانه جنایات جنگی، BDS، و محکومیت جهانی که آینده اسرائیل را آزار می دهد
سابقه نتانیاهو به عنوان یک شریک غیرقابل اعتماد این هشدارها را می دهد. رهبران اپوزیسیون اسرائیل – منتقدان کنونی ائتلاف و نخست وزیران سابق – از دروغگو خواندن او و متهم کردن او به خرابکاری صلح برای منافع سیاسی دریغ نکرده اند. دانیل لوی، مدیر پروژه ایالات متحده/خاورمیانه، غریزه بسیاری از تحلیلگران را در بر می گیرد: “نتانیاهو دیپلماسی را یک حرکت تاکتیکی می داند. او توافقاتی را امضا می کند تا زمان بخرد یا فشار را منحرف کند، نه برای اجرای آنها.” سارا لیا ویتسون آن را به گونهای دیگر بیان کرد: «نتانیاهو هرگز به یک توافق با فلسطینیها احترام نگذاشته است».
آن تاریخ صرفاً کتیبه نیست. تمرین است رهبران خارجی به طور خصوصی در مورد معامله دوگانه او ابراز نگرانی کرده اند. به طرز بدنامی گزارش شد که نیکلا سارکوزی، رئیس جمهور وقت فرانسه، شنیده شد که به رئیس جمهور باراک اوباما می گوید: “من نمی توانم نتانیاهو را تحمل کنم، او یک دروغگو است” که اوباما در پاسخ گفت: “شما از او خسته شده اید، اما من باید هر روز با او کار کنم.” ناامیدی عمومی جای خود را به خستگی خصوصی داده است. در بازگشت به خانه در اسرائیل، منتقدان رهبری او را صحنه تأخیر مینامند: خواستههای لحظه آخری، ابهام استراتژیک و توافقهایی که به محض انجام آنها منقضی میشوند.
زمانی که – نه اگر – آتشبس از بین برود، وضعیت نمایشی به طرز خسته کنندهای قابل پیشبینی خواهد بود. ترامپ درباره خیانت و سوء نیت توییت خواهد کرد. نتانیاهو از سازش ناپذیری و تهدید وجودی حماس استناد خواهد کرد. هر کدام این اتهام را مطرح می کنند که دیگری به یک دوست برای یک دستور کار مخفی خیانت کرده است. هر کدام به گردن مخاطبان داخلی سرزنش می کنند. اتهام یک نفر به خیانت بهانه دیگری برای تهاجم مجدد خواهد بود.
مخاطرات اخلاقی و قانونی انتزاعی نیستند. سازمانهای حقوق بشر، سازمانهای بشردوستانه و سازمان ملل حملات مکرر به زیرساختهای غیرنظامی، محدودیتهای شدید در جریان کمکها و رویدادهایی را گزارش کردهاند که باعث نگرانیهای شدید در مورد رعایت قوانین جنگ شده است. تصاویر ماهوارهای و گزارشهای بازماندگان انباشته میشوند و در سوابق شواهدی تثبیت میشوند که در مواقعی که دنیا پاسخگویی را میخواهد، دولتها را آزار میدهد. در صورت تکرار خشونت دسته جمعی، آن سوابق به دادستان ها، حقیقت یاب ها و حافظه عمومی تحویل داده می شود.
و کمیته نوبل با این رویدادها به عنوان پاورقی برخورد نخواهد کرد. کمیته قصد و نتیجه را در نظر می گیرد. زمانی که به نظر می رسد لورها زودرس به نظر می رسند، سوابقی از جنجال های خواستگاری دارد. برای تفاوت بین عینک و جوهر کور نیست. مردی که میخواهد او را به خاطر مذاکره آتشبس موقت در حالی که خشونت بیداد میکند افتخار کند، از جهان میخواهد فرصتهای عکس را با توبه اشتباه بگیرد.
بخوانید: سلام انگلیس، الان از بدبختی که به فلسطینی ها آوردی خوشحالی؟
عذرخواهان به اپتیک اشاره خواهند کرد: آقای ترامپ رفت، او میانجی دست دادن کرد و رهبران برای عکس گرفتن. این به معنای واقعی کلمه درست است. او روایت صلح طلبی را دوباره جلوی دوربین گرفت. اما اپتیک جایگزین تایید نمی شود. دست دادن بدون بازرسان مهری است بر قولی که به احتمال زیاد شکسته خواهد شد. آتش بس بدون اجرا یک مکث است نه راه حل. اگر مکث با شکست مواجه شود، همان منظرهای که به دنبال جاودانهسازی میراثی است، در عوض، تئاتر متکبرانهای را آشکار میکند که ویرانیهای انسانی را پنهان میکند.
وقتی اتهامات مطرح شود، خام و نمایشی خواهند بود. ترامپ نتانیاهو را به ناسپاسی و دوگانگی متهم خواهد کرد. نتانیاهو ترامپ را به ساده لوحی و قول دادن بیش از حد به آنچه هرگز قابل تحویل نبود متهم خواهد کرد. هر دو حقیقت را خواهند گفت و هر دو دروغ خواهند گفت. بهای آن در زندگی پرداخت خواهد شد.
تاریخ سؤالات سختی می طلبد. رهبرانی که در تئاتر تردد می کنند و ابزارهای بادوام صلح نمی سازند، صرفا احمق نیستند. آنها معماران بدبختی آینده هستند. کمیته نوبل هرگز یک دفتر تبلیغاتی برای روسای جمهور تشنه جایزه نبوده است. به کسانی که اعمالشان رنج را کاهش می دهد، احترام می گذارد، نه کسانی که مهلت های موقت را برگزار می کنند.
اگر خشونت از سر گرفته شود و مشخص شود که «صلح» یک پشتوانه بوده است، ادعای ترامپ برای دریافت جایزه و مشروعیت اخلاقی از بین خواهد رفت. او ممکن است هرگز سزاوار این جایزه نبوده باشد. او ممکن است اکنون مستحق این تحقیر باشد. نتانیاهو به همان معیار نگاه خواهد داشت: نه با سخنرانی یا عکسبرداری، بلکه با توجه به اینکه آیا افراد بیگناه برای دسیسه هایش ایمن تر هستند یا خیر. حکم تاریخ دیر می آید اما خواهد آمد. در این میان، آوارها شهادت می دهند، پناهندگان به یاد می آورند و جهان تماشا می کند.
کریس هجز، خبرنگار جنگی سابق نیویورک تایمز و برنده جایزه پولیتزر، گویی نتانیاهو را در تیررس خود دارد، گفت: «خیانت پول سیاست خاورمیانه است. و ترامپ، علیرغم همه جنجال هایش، در حال آموختن این است که منطقه توهمات را می بلعد.»
نظرات بیان شده در این مقاله متعلق به نویسنده است و لزوماً منعکس کننده خط مشی تحریریه میدل ایست مانیتور نیست.
