به عنوان ترامپ در اواسط ماه مه از خاورمیانه بازگشت، او تصمیمات جدیدی را به نام سیاست خارجی به اصطلاح “آمریكا اول” به همراه داشت. به بیان واضح ، ما ممکن است شاهد شروع یک تغییر اساسی در سیاست خارجی ایالات متحده باشیم که کمتر کسی در طول زندگی ما ممکن است: جداسازی منافع ایالات متحده از امنیت ملی اسرائیل.
ایالات متحده-یوتی (انصار الله) جنگ در تاریخ 6 ماه مه ، به عنوان نمونه ای از این پویا ، در انزوا اتفاق نیفتاد. در عوض ، این یک الگوی جدید را منعکس می کند که به موجب آن دولت منافع آمریکایی و اسرائیل را از هم جدا می کند. نمونه هایی از این ماه تنها از جمله فراوان است. عادی سازی با سوریه ، مذاکرات با ایران و دولت ترامپ “هشدار دهنده“در برابر تلاش های اسپویلر اسرائیل ، و ترتیب برای آزاد کردن یک زندانی جنگ آمریکایی از غزه ، که همه از طریق کانال ها کاملاً مستقل از چارچوب های امنیتی اسرائیل پیش رفتند. در برخی موارد ، واشنگتن این حرکات را بدون هیچ گونه هماهنگی با اسرائیل انجام داد. در هر نمونه ، سیاست ایالات متحده با منافع آمریکایی که کاملاً از اسرائیل جدا شده بود ، تدوین شد.
بیش از نیم قرن، واشنگتن معالجه علاقه های آمریکایی و اسرائیلی در خاورمیانه به عنوان جدا نشدنی دوقلو، با دومی که اغلب آن علایق را تعریف می کند و اولویت بندی آنها در بیشتر موارد استراتژی های منطقه ای ما اغلب در قفل سازی توسعه می یافتند تابع ثبات گسترده تر و منافع ایالات متحده به نگرانی های امنیتی اسرائیل. دولت فعلی در حال خرد کردن این الگوی است و به طور مکرر نشان می دهد که این علایق می توانند از هم جدا شوند.
پرونده یمن در حال گفتن است. در جدیدترین آتش بس غزه ، که حوثی ها را مستثنی کرد ، این گروه یک اعتصاب واحد در دریای سرخ انجام ندادند. هنگامی که این توافق فروپاشید ، حملات بلافاصله از سر گرفته شد. رهبری حوثی ها در مورد این ارتباط شفاف بوده است ، و صریحاً بیان می کند که عملیات آنها با هدف قرار دادن کشتی های اسرائیل و اسرائیل صرفاً در همبستگی با فلسطینی ها در غزه انجام می شود. دولت ترامپ با جدا کردن امنیت دریایی آمریکا از نسل کشی غزه ، منافع ایالات متحده را با حذف سربازان خود از راه آسیب پس از آن پیش برد ماهها درگیری های نظامی شکست خورده با این گروه ، اسرائیل را ترک کرد تا با اعتصابات حوثی ها در نتیجه اقدامات مداوم خود در غزه ، آنها را هدف قرار دهد.
چنین چالش های جداشده ده ها سال از استثنائی اسرائیل که عمیقاً در قانون و سیاست ایالات متحده تعبیه شده است. دولت ایالات متحده دارد یک معماری حقوقی پیچیده ساخته شده است این که امتیازات اسرائیل مهمتر از همه-از ترتیبات بودجه چند میلیارد دلاری منحصر به فرد ، خارج از محدودیت های کمک های خارجی عادی گرفته تا توافق نامه های فوق العاده تقسیم فناوری حتی در دسترس نیست حتی در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو). به طرز عجیبی ، واشنگتن به طور معمول قوانین آن را نقض می کند برای حفظ این رابطه استثنایی.
در دسامبر سال 2024 ، سازمان من به خانواده های فلسطینی و فلسطینی-آمریکایی کمک کرد طرح دعوی علیه دولت ایالات متحده ، این واقعیت تکان دهنده را برجسته می کند. این دادخواست نشان می دهد که چگونه دولت ایالات متحده به طور آشکار از قانون Leahy چشم پوشی کرده است ، که این امر کمک های نظامی به نیروهای امنیتی خارجی را که مرتکب نقض حقوق بشر می شوند ، ممنوع می کند. علی رغم شواهد بیش از حد از قساوت های سیستماتیک نیروهای اسرائیلی ، وزارت امور خارجه انسجام های قانونی را ایجاد می کند که هرگز برای هر کشور دیگری تحمل نمی شود تا همچنان به تهیه سلاح و پشتیبانی از اسرائیل ادامه دهد. این دادخواست نشان می دهد که تضاد پوچ در قلب سیاست خاورمیانه ایالات متحده: ایجاد قوانینی برای حمایت از حقوق بشر و هنجارهای بین المللی در حالی که هر زمان که اسرائیل آنها را نقض کند ، معافیت های ویژه ای را انجام می دهد.
مطمئناً ، هیچ کس نباید یک مسیر سیاست امیدوارکننده را با یک استراتژی منسجم اشتباه بگیرد. در این مرحله ، به نظر می رسد این تحولات ناشی از ترامپ است جهان بینی شخصی ، معامله گر و تمرکز خود را بر روی سیاست داخلی و نه یک بازپرداخت اصولی رویکرد آمریکا به منطقه متمرکز کنید. سیاست او در خاورمیانه همیشه شبیه به یک آب و هوا بوده است – به طرز چشمگیری با تغییر باد در روابط شخصی.
در این رابطه ، رابطه او با نتانیاهو را رعایت کنید. این نوسان پویا بین ستایش اسراف وت انتقاد تلخ– به نظر می رسد مبتنی بر اختلافات شخصی درک شده و نه اختلافات اساسی در سیاست. با این حال حتی روابط او با دیکتاتورهای منطقه ای مانند ولیعهد سعودی محمد بن سلمان (MBS) و رئیس جمهور مصر عبدالفتا السیسی بر چشم انداز استراتژیک مشترک تأسیس نشده است بلکه شیمی شخصی و چاپلوسی متقابل است. این اولویت ها پایدار نیستند ، عدم دید استراتژیک آنها و برعکس.
بنابراین ، نوسانات ترامپ مزایای احتمالی هر آموزه جداکننده را در مقابل اسرائیل تضعیف می کند. دیپلماسی مؤثر نیاز به سازگاری و اعتبار دارد – اعتبار زیادی از رویکرد فعلی وجود ندارد. شرکای منطقه ای و مخالفان به طور یکسان نمی توانند تعیین کنند که آیا سیاست امروز شبیه به فردا خواهد بود و تأمین توافق نامه های بادوام تقریباً غیرممکن است. این پویا یک فروش آتش سوزی را ایجاد کرده است ، که در آن سیاست شخصی تلاش می کند دستیابی به برنده های عمده یا درک آنها بلافاصله – بدون توجه به هزینه های احتمالی آینده.
برای کسانی از ما که مدتهاست از رویکرد متعادل تر به خاورمیانه دفاع می کنیم ، این تحولات یک پارادوکس را نشان می دهد. جهت امیدوار کننده است ، اما راننده به طرز خطرناکی نامنظم است.
ما باید ضمن حفظ شک و تردید چشم در مورد منشأ آن ، نتایج بالقوه مثبت این جداشنگ را تصدیق کنیم. این الگوی نشان می دهد که گزینه های دیگر برای تراز کردن قفل با اسرائیل امکان پذیر است ، اما اجرای آنها نیاز به انسجام استراتژیک دارد که دولت فعلی به سادگی نشان نداده است.
مسیر پیش رو مستلزم نهادینه کردن جنبه های مثبت این شیفت ها در حالی است که به سمت قوام اصولی و استمرار لازم برای پایدار ثبات منطقه ای لازم است. دکترین جداشده نشان دهنده یک شکست بالقوه تحول آمیز با سیاست های قبلاً ناکام است ، اما تحقق وعده آن بیشتر از بداهه های شخصیت محور است که با روحیه رئیس جمهور تغییر می کند.