رئیس جمهور آمریكا دونالد ترامپ اعلام كرد كه سیاست ایران تقاضای جمهوری اسلامی است زیرساخت های هسته ای آن را از بین ببریدبا ترک آن بدون توانایی غنی سازی اورانیوم ، تقاضا که توسط مشاوران ارشد امنیت ملی وی و مذاکره کننده منجر شده است. این یک موقعیت کاملاً معقول است – در واقع ، آن زمان اجماع بین المللی بود که در قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد شده است.
با این حال ، بسیار بعید است که چنین نتیجه ای را فقط از طریق مذاکرات حاصل شود. در حالی که ایران از لحاظ تاریخی تحت تهدید معتبر نیرو به میز آمده است ، غیر واقعی است که انتظار داشته باشیم رژیم تسهیلات هسته ای خود را به طور کامل تسلیم کند.
تنها نوع معامله ای که ایران ممکن است بپذیرد ، اساساً شبیه به برنامه جامع عمل مشترک (JCPOA) است – با تمام نقص های ذاتی آن: حفظ قابلیت های غنی سازی ، بندهای غروب خورشید ، رژیم های ضعف بازرسی ، محرومیت از مقررات موشک بالستیک و جنگی پراکسی و تحریم های گسترده.
چنین معامله ای ممکن است مزایای کوتاه مدت را ارائه دهد-رئیس آنها کاهش موقت در انبار اورانیوم غنی شده ایران ، به تعویق انداختن زمان برکنار و کاهش تنش های فوری.
بسیاری امیدوارند که این امر به ایالات متحده اجازه دهد تا با قاطعیت بیشتری نسبت به شرق آسیا محور باشد. اما نتیجه JCPOA-REDUX برعکس خواهد بود. این تضمین درهم و برهم طولانی مدت ایالات متحده در خاورمیانه است.معامله ای از این ماهیت تهدید اساسی ناشی از جمهوری اسلامی را برطرف نمی کند. در مقابل ، این امر با تجارت مکث موقت در توسعه سلاح های خود برای امداد اقتصادی و فرصتی برای بازسازی شبکه پروکسی منطقه ای و قابلیت های موشکی ، تهران را تقویت می کند.
طی چند سال ، ایران می تواند جاه طلبی های هسته ای خود را از سر بگیرد – این بار با یک زرادخانه بالستیک تقویت شده و احتمالاً بین قاره ای ، تهدید مستقیم برای ایالات متحده است.یک معامله مینیمالیستی باعث می شود که یک انصراف اصیل ایالات متحده از خاورمیانه امکان پذیر باشد زیرا این امر نمی تواند به توانایی ایران در تأمین اعتبار و هماهنگی جنگ پروکسی علیه سلطنت های عرب و اسرائیل بپردازد. نتیجه می تواند تکرار منظره پس از JCPOA باشد: منطقه ای که به طور فزاینده ای تحت سلطه ایران است و به اوج درگیری آزاد با اسرائیل و دلخوشی از کشورهای همسایه می رسد. با گذشت زمان ، ایالات متحده مجبور می شود با نیروی و هزینه بیشتری بازگردد.
عمل امضای چنین معامله ای به خودی خود باعث تضعیف اعتبار ترامپ و اهداف سیاست خارجی می شود. پس از عقب نشینی از JCPOA و محکوم کردن آن به عنوان یک توافق فاجعه بار ، امضای یک معامله مشابه ، شهرت وی را بی اعتبار می کند و مشروعیت محوری را برای رویکرد روسای جمهور پیشین باراک اوباما و جو بایدن اعطا می کند.
چشم انداز استفاده از زور در خاورمیانه به طور توجیهی برای بسیاری از افراد در دولت ترامپ مفهوم منفی دارد. اما هیچ کس پیشنهاد حمله ایالات متحده یا اشغال تهران را نمی دهد. کاملاً برعکس
ترامپ با حمایت از عزم اسرائیل برای مقابله با تهدیدهای وجودی به تنهایی ، می تواند منطق استراتژیک جایگزین خود را برای مدل اوباما-بیدن به نمایش بگذارد-شخصی که در آن متحدین منطقه ای قادر به رهبری هستند ، با پشتوانه آمریکایی اقدامات خود را تقویت می کند.
سه نگرانی از معامله
مخالفان این رویکرد سه نگرانی اساسی را مطرح می کنند: قصاص بالقوه ایران علیه نیروهای آمریکایی. خطر تشدید گسترده تر شامل قدرتهای خارجی ؛ و اختلال در منابع جهانی نفت. در حالی که این خطرات واقعی هستند ، اما بسیار اغراق آمیز بوده اند.
اول ، قصاص ایران: جمهوری اسلامی در حال حاضر در سالهای ضعیف در یکی از ضعیف ترین مواضع خود قرار دارد – از نظر اقتصادی فلج ، داخلی ناپایدار و از نظر نظامی کمرنگ می شود. پروکسی های آن از بین می روند و دفاع هوایی آن تخریب می شود. اگر ایران در پاسخ به حمله اسرائیلی نیروهای آمریکایی را هدف قرار دهد ، این امر از قصاص ویرانگر آمریکا دعوت می کند-احتمالاً یک سناریوی پایان رژیم. Tehran این را می داند.
به طرز محتمل تر ، اسرائیل را که آماده دفاع از خود است ، هدف قرار می دهد. هشدار واضح و معتبر از ترامپ مبنی بر اینکه هرگونه حمله به نیروهای آمریکایی منجر به عواقب شدید می شود می تواند چنین اقداماتی را به طور کامل از بین ببرد.
دوم ، ظرافت درگیری قدرت بزرگ: در حالی که روسیه و چین به ایران نزدیکتر شده اند ، هیچ یک از این موارد احتمالاً برای دفاع از آن به خطر نمی افتد. محکومیت عمومی به کنار ، آنها احتمالاً در حاشیه باقی می مانند.
سوم ، تأثیر اقتصادی. اگر اعتصابات اسرائیلی محدود به زیرساخت های هسته ای باشد ، جریان انرژی از خلیج فارس ممکن است بی تأثیر باقی بماند. حتی اگر ایران به گونه ای تلافی کند که باعث ایجاد اختلال در عرضه شود ، این ممکن است باعث افزایش قیمت کوتاه مدت شود ، اما ایالات متحده به میزان قابل توجهی رنج نمی برد-و حتی می تواند به عنوان یک صادرکننده نفت نیز سود ببرد.
در مقابل ، چین در برابر اختلال در نفت خاورمیانه بسیار آسیب پذیر است. تقریباً 15 ٪ از نفت خام وارداتی آن فقط از ایران تهیه می شود. از دست دادن ناگهانی دسترسی ، ذخایر استراتژیک محدود خود را تحت الشعاع قرار می دهد و یک تقلا برای گزینه های دیگر را مجبور می کند. فشار اقتصادی بر چین در حقیقت ، ممکن است با منافع ایالات متحده در جو کنونی ژئوپلیتیک ، جایی که واشنگتن دیگر سعادت چینی ها را سودمند نمی داند ، هماهنگ باشد.
هزینه های اعتصاب واقعی است. اما مزایای بالقوه به مراتب بیشتر است. اعتصاب موفقیت آمیز در امکانات غنی سازی ایران به طور مستقیم آنچه را که دیپلماسی ندارد ، انجام می دهد: از بین بردن توانایی ایران در غنی سازی اورانیوم.
بله ، ایران می تواند از نظر تئوری بازسازی شود ، اما پس از سرمایه گذاری در ده ها سال و منابع عظیم فقط برای دیدن برنامه خود نابود شده ، انجام این کار از نظر سیاسی و اقتصادی – به ویژه با تمایل اثبات شده اسرائیل برای عمل است.
چنین اقدامی همچنین اعتبار ترامپ را تقویت می کند. ترامپ به عنوان رهبری دیده می شود که خطوط قرمز روشن را تنظیم می کند ، به دیپلماسی فرصتی می داد ، و پس از شکست این تلاش ها با قاطعیت عمل می کرد. این یک پیام قدرتمند نه تنها به تهران بلکه به مخالفان و متحدین در سراسر جهان می فرستد. چه در اطراف تایوان ، اروپای شرقی و چه گرینلند ، عزم آمریکایی وزن تازه ای را تحمل می کند.
اجازه دادن به اسرائیل برای انجام چنین اعتصاب ، افتتاح “جنگ برای همیشه” در خاورمیانه نیست ، که ترامپ به درستی به دنبال جلوگیری از آن است ، بلکه یک عمل لازم و محدود است که می تواند به منافع ما بسیار بیشتر از دودکش ها باشد یک معامله جدیدبشر
این نویسنده یکی از همکاران ارشد موسسه امنیت ملی و استراتژی صهیونیستی میگااو ، سرگرد (Res.) در شعبه اطلاعات IDF و مدیر برنامه چرچیل برای آمار و امنیت در موسسه آرگامان است. او نویسنده فرهنگهای ضد گسترش: ساخت سیاست آمریکایی و اسرائیلی در مورد برنامه هسته ای ایران (Routledge ، 2024).