بیش از چهار سال از سقوط افغانستان به دست طالبان می گذرد. در آن زمان، زنان و دختران از ابتدایی ترین حقوق خود محروم شده اند، از تحصیل، اشتغال و زندگی عمومی محروم شده اند و به اجبار به خانه های خود بازگردانده شده اند. در حالی که مبارزه جهانی برای برابری جنسیتی در جاهای دیگر پیش میرود، در افغانستان، این مبارزه به یک خواسته اساسی کاهش یافته است: حق یادگیری. این خواسته ترس، امید و خطر مجازات را به همراه دارد.
این سالهای حکومت طالبان با مقاومت، شکست، مقاومت و تحقیر همراه بوده است. داستان هر یک از زنان، تکهای از افغانستان امروز و وزنی که زنان آن بر دوش میکشند را نشان میدهد. این مقاله صدای سه زن جوان از رشتهها و حرفههای مختلف را به تصویر میکشد که هر کدام آینهای از واقعیت تاریک این سالها هستند. من با زنانی که برای این مقاله با آنها مصاحبه کردم، از طریق کارم با Girls Past Borders، یک سازمان تحت رهبری زنان که آموزش آنلاین حقوق بشر و کلاس های رفاهی را برای زنان افغان، به ویژه زنانی که هنوز در داخل کشور هستند، آشنا کردم. مصاحبه ها به صورت آنلاین انجام شده است و تمامی اسامی در این مقاله برای محافظت از مصاحبه شوندگان به نام مستعار تغییر یافته است، زیرا در افغانستان صحبت علنی برای زنان ممنوع است.
داستان فریده: آخرین نسل از ماماها که برای زندگی می جنگند
مامایی آرزوی فریده نبود. زمانی که محدودیتهای طالبان بر تحصیل زنان او را مجبور به تغییر رشته کرد، او دانشجوی حقوق بود و آرزو داشت وکیل مدافع شود. او به جای آن وارد مامایی شد، اما حتی آن در نیز به زودی بسته شد. او می گوید: “کلاس من آخرین کلاسی بود که از این برنامه فارغ التحصیل شد.”
از زمان فروپاشی اقتصاد افغانستان پس از تسلط طالبان، اکثر بیماران دیگر توان پرداخت هزینه های بیمارستان های خصوصی را ندارند. زایشگاه های تحت کنترل رژیم غرق شده اند و حتی فاقد لوازم اولیه هستند. فریده توضیح می دهد: «زنان باید وسایل مورد نیاز خود را برای زایمان بیاورند. دیدن آنها در سرمای زمستانی برای سونوگرافی ساعت ها منتظر هستند واقعا دردناک است.
با ممنوعیت تحصیل مامایی، کمبود کارگران ماهر به سطح بحران رسیده است. فریده میگوید: در یک بخش، «تنها سه ماما تمام زایمانها را انجام میدهند و زنان را بدون مراقبت ایمن میگذارند». تنظیم خانواده نیز از بین رفته است. او میگوید: «برخی مخفیانه از داروهای هورمونی استفاده میکردند، اما اکنون دسترسی ندارند. تنها گزینه باقی مانده کاندوم است، با این حال بسیاری از شوهران آن را منع می کنند و ملاها آن را غیراسلامی می دانند.»
او یک زن چهل ساله را به یاد می آورد: “او می خواست لوله های رحمی را ببندد، زیرا شوهرش اصرار دارد فرزندان بیشتری داشته باشد. اما همه اقدامات پزشکی برای جلوگیری از بارداری ممنوع است.” اعمال خشونت علیه زنان تحت حاکمیت طالبان چند برابر می شود: یک عمل خشونت آمیز از داخل خانه توسط رژیمی که بدن زنان را کنترل می کند، تقویت می شود.
یک سرپرست ماما می افزاید: “ما شاهد افزایش خشونت خانگی هستیم. مردان اکنون می توانند با مصونیت بیشتری عمل کنند. زنان باردار در آستانه از دست دادن نوزادان خود یا حتی جان خود را به دلیل ضرب و شتم وارد می کنند.”
محدودیت حرکت زنان بدون الف محرم (سرپرست مرد) دارند باعث افزایش زایمان در خانه شد، که اغلب غیربهداشتی و کشنده. خونریزی های کشنده، عفونت ها و موارد گاز پانسمان جراحی در بدن زنان در حال افزایش است.
و با این حال، علی رغم این نیاز مبرم، فارغ التحصیلان زن از کار منع می شوند. فریده با تلخی میگوید: «سیستم صحی در حال فروپاشی است، اما طالبان برای پزشکان خارج از کشور، در کشورهایی مانند هند، مجوز کار صادر میکنند، در حالی که زنان افغان در خانه مینشینند».
داستان آمنه: امید بافی در میان ظلم
آمنه، صاحب یک برند کوچک لباس میگوید: «حرف زدن در مورد چهار سال گذشته مانند ورق زدن یک دفتر خاطرات مملو از درد، اشتیاق و انعطافپذیری است.
در سال 2019، او برند خود را در یک اتاق کوچک با دو چرخ خیاطی و چند متر پارچه راه اندازی کرد. او که فارغ التحصیل روانشناسی بود، خلاقیت خود را در لباس ها ریخت. او میگوید: «هر بخیه داستان زنانی بود که تلاش میکردند دیده شوند.
در 15 اوت 2021، آمنه در کارگاه خود بود که خانوادهاش تماس گرفتند: طالبان وارد کابل شدهاند. در را بست و سریع به خانه رفت. او به یاد می آورد: «آنها فقط شغل من را نگرفتند. “آنها رویاها، اهداف و بخشی از وجودم را دزدیدند. احساس می کردم روح شکسته ای هستم.”
یک ماه بعد، او با احتیاط مغازه خود را بازگشایی کرد و کارگران زن و مرد را دوباره استخدام کرد. در عرض چند روز، مقامات طالبان به آن یورش بردند. آنها به کارمندان او به دلیل کار در فضاهای مختلط توهین و تحقیر کردند. او سعی کرد کارگاه ها را بر اساس جنسیت جدا کند اما در نهایت مجبور شد مغازه خود را به طور کامل ببندد و فقط به صورت آنلاین ادامه دهد.
مصیبت او به همین جا ختم نشد. “یک روز که با برادرم برای تحویل لباس به شهر نو می رفتیم، یک سرباز طالبان جلوی ما را گرفت، او به برادرم گفت: مردی که خواهرش رانندگی می کند باید از شرم بمیرد.” وقتی برادرم از من دفاع کرد، هر دوی ما را به ایستگاه خود بردند. مجبور شدم تعهدی را امضا کنم که دیگر رانندگی نکنم.»
ماه گذشته، او شاهد بود که نیروهای طالبان زنان را در بازارها، رستوران ها، حتی در خیابان ها بازداشت می کردند. من آنها را دیده ام که آنها را کتک می زنند، با موهایشان می کشانند و به داخل وسایل نقلیه می اندازند. هفته هاست که خانه را ترک نکرده ام.” با این حال، او به این امید چسبیده است که روزی بدون ترس زندگی خواهد کرد – که دیوارهای خانه اش دیگر مانند زندان نخواهد بود.
داستان سمیرا: دختر نوجوانی که بین کابوس و امید گیر کرده است
سمیرا، زن جوانی از هرات که در 15 اوت 2021 تقریباً شانزده ساله بود، به یاد میآورد: “ظهر بود. کلاس زبان انگلیسی من ساعت یک بود، و من کم کم آماده میشدم.” هزار خورشید پر زرق و برق؟” او می گوید، با اشاره به رمان خالد حسینی نویسنده افغان-آمریکایی در سال 2007، که تجربیات زنان در دوره اول دولت طالبان را به تصویر می کشد.
ساعت 12:45 بعد از ظهر دوستی با او تماس گرفت و از او خواست که سر کلاس بیاید. هنگامی که او بیرون می رفت، خانواده اش راه او را مسدود کردند و هشدار دادند که طالبان نزدیک شهر هستند. “عصبانی شدم. فکر کردم: غیرممکن است! این نسل به این راحتی تسلیم نمی شود.”
تا ساعت 2 بعد از ظهر، تماس دیگری آشفتگی را تایید کرد. او به خاطر میآورد: «تیراندازی در حال طنینانداز بود، ترس گسترش مییابد. “دوستانم گفتند که برادرانشان آنها را به خاطر رفتن به کلاس سرزنش کردند. ما می دانستیم که خوشحالی ما به پایان رسیده است و فشار طالبان و خانواده های خودمان بیشتر می شود.”
هنگامی که او و خانواده اش از مرکز شهر فرار کردند، دو تصویر در کنار او ماند. یکی روبهروی مدرسهاش در جاده مستوفیات بود – یک تکاور پلیس با لباسی که او را به یاد پرچم افغانستان میاندازد، همراه با افسران که مضطرب قدم میزدند و چشمانشان به آیندهای مبهم دوخته شده بود. دیگری خود مدرسه بود. او به آرامی میگوید: «نمیدانستم آخرین روز زندگیام واقعاً آخرین روز خواهد بود.
او می گوید: «دلم برای همه چیز تنگ شده است، دوستانم، معلمانم، امتحانات، حتی تخته سیاه. “چهار سال از زندگی من در گوشه ای از خانه ام ناپدید شد. آن روز پایان بود. من دیگر هرگز محیط بان یا آن افسران را ندیدم. هرگز فکر نمی کردم آرزوی چنین لحظات عادی را داشته باشم، اما دارم.”
***
صدای فریده، آمنه و سمیرا تنها گوشه ای از بحران عظیمی را که زنان امروز افغانستان با آن روبرو هستند منعکس می کند. آنها که از تحصیل، اشتغال و خودمختاری محروم هستند، خدمات بهداشتی در حال فروپاشی، تعطیلی مدارس و خشونت فزاینده را تحمل می کنند. هر روز محدودیتهای جدیدی به همراه میآورد – برای بدن، کار، حضورشان در جامعه.
اینها فقط سه داستان هستند. در هر استان، زنان بیشماری تحت یک سیستم آپارتاید جنسیتی که امروزه در جهان بینظیر است، با درد و ناامیدی عمیقتری مواجه میشوند.
در میان این رنج، نه تنها مستندسازی آن واقعیت تلخ، بلکه ارج نهادن به پایداری زنان افغان نیز مهم است: مبارزه آنها برای حفظ کرامت، مقاومت در برابر محو شدن، و حفظ امید در سخت ترین شرایط. مقابله با این بحران بیش از همدردی می طلبد. این امر مستلزم همبستگی جهانی و ایجاد ساختارهای امن برای زنان و دختران افغانستان است.
مرسل سیاس مدافع حقوق بشر و بنیانگذار و مدیر عامل زنان فراتر از مرزها / Les Femmes Au-delà des Frontières است. او همچنین نویسنده است Qui Entendra Nos Cris؟
این مقاله بخشی از درون آپارتاید جنسیتی طالبان سری، پروژه مشترک از پروژه مشارکت مدنی و پروژه دعوای راهبردی شورای آتلانتیک.
در ادامه مطلب
تصویر: تحت حکومت طالبان، دختران پس از صنف ششم از رفتن به مکتب منع شدند. دختران بزرگتر همچنان در این مدرسه زیرزمینی تدریس می شوند. 13 آگوست 2025. فریبا اکبری/dpa از طریق رویترز کانکت.
