در سالهای اخیر ، خاورمیانه در حال انجام یک روند تحول چند لایه است که فراتر از لرزهای معمول است. این روند که با بهار عربی آغاز شد ، شاهد پارگی ساختاری عمیق بوده است که پارچه استراتژیک منطقه را تغییر داده است. پارامترهای اساسی این تحول در سطح ژئوپلیتیکی ، سیاسی و جامعه شناختی آشکار می شوند و این لایه ها اغلب در یک شبکه کل بحران ها در هم تنیده می شوند.
امروز ، ما در آستانه دوره جدیدی ایستاده ایم که در آن این سه تحول به طور همزمان و با شدت حتی بیشتر در حال آشکار شدن هستند. 7 اکتبر به عنوان نقطه شروع این دوره مشخص می شود که با سقوط رهبر پیشین رژیم بشار اسد در سوریه عمیق تر می شود و با بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید پیچیده تر می شود. با این حال ، همه این تحولات یک چیز مشترک دارند: خاورمیانه به جغرافیایی تبدیل شده است که همزمان با بحران های متعدد تلاش می کند. از منظر تاریخی ، نظم قدیمی در خاورمیانه در حال مرگ است ، اما هنوز تازه متولد نشده است – و آنچه در حال ظهور است ممکن است چیزی نباشد که منطقه از آن استقبال می کند.
سوال اسرائیلی
برجسته ترین نمونه تبلور این بحران های متعدد ، سوال اسرائیل است. اسرائیل نه تنها بازیگری است که پتانسیل تأثیرگذاری بر بحران های فعلی در منطقه را به روش های چند وجهی دارد. همچنین به عنوان ساختاری که یک بحران چند لایه در درون خود را تجربه می کند ، برجسته است. استراتژی توسعه گرا و تهاجمی فعلی اسرائیل از لحاظ تاریخی همیشه در زمینه فلسطین وجود داشته است. با این حال ، در این مرحله ، بدیهی است که این استراتژی به سطح جامع بودن رسیده است که نه تنها فلسطین بلکه همه پویایی های منطقه ای را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. جالب ترین و غم انگیزترین نتیجه این سیاست ، خشونت نسل کشی در غزه است.
علاوه بر این ، قابل توجه است که اسرائیل علی رغم عمل خشونت در این مقیاس ، تحت فشار قرار نمی گیرد. البته ، حمایت مستقیم و بی قید و شرط ایالات متحده از اسرائیل در اینجا نقش مهمی را ایفا می کند ، همانطور که سکوت و حتی حمایت غیرمستقیم جامعه بین المللی ، به ویژه اروپا نیز انجام می دهد. تحولات در غزه نه تنها باید یک مسئله فلسطینی در نظر گرفته شود بلکه یک بحران ویرانگر نیز در نظر گرفته می شود که می تواند کل سیستم خاورمیانه را تحریک کند. به این معنا ، غزه به مرکز بحران های متعدد خاورمیانه و حتی یکی از نقاط اصلی کانونی که این بحران ها را تغذیه می کند ، تبدیل شده است.
عادی سازی استراتژی نسل کشی در غزه یا حداقل تلاش برای عادی سازی آن در سطح بین المللی ، خطوط دیگر بحران را برانگیخته است. پس از اکتبر جدید. 7 دوره در لبنان و تضعیف حزب الله ، کاهش نفوذ منطقه ای ایران و عملکرد غزه به عنوان یک نقطه شکست ژئوپلیتیکی همه به ظهور نقشه قدرت جدید در خاورمیانه اشاره دارد.
اسرائیل پتانسیل تولید بحران محدود به غزه نیست. یک تصویر مشابه در سوریه در حال ظهور است. اسرائیل آشکارا اعلام کرده است که نمی خواهد یک ساختار متمرکز قوی در سوریه ایجاد شود و یک استراتژی چند لایه برای این هدف ایجاد کرده است. سیاست های پیگیری شده پس از سقوط رژیم اسد نه تنها ترجیح برای دولت ضعیف و پراکنده سوریه بلکه یک تلاش عمدی برای جلوگیری از بازیگران منطقه ای – به ویژه Türkiye – از کمک به تثبیت سوریه است. اسرائیل به طور جدی در تلاش است تا تأثیر Türkiye را در زمین محدود کند و همزمان درگیر تلاش های لابی ضد توری شوید در ایالات متحده با هدف تضعیف سیاست دولت ترامپ سوریه باشد. این اقدامات بیشتر توسط ابتکارات دیپلماتیک در سراسر اروپا تقویت می شود که برای شکل دادن به یک سیاست سوریه طراحی شده است که نقش Türkiye را مستثنی یا خنثی می کند.
حرکات استراتژیک اسرائیل نه تنها علیه Türkiye انجام می شود بلکه روسیه ، کشورهای خلیج فارس و حتی دولت جدید دمشق را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. رابطه جدید اسرائیل با مسکو ، تلاش های آن برای شکل دادن به سیاست های سوریه در مورد کشورهای حوزه خلیج فارس و تلاش های آن برای مجدداً احتمال جنگ داخلی و بی ثباتی با سوختن درگیری های فرقه ای در سوریه ، نشان می دهد که چگونه یک بازیگر اسرائیل در منطقه است.

آینده نامشخص سوریه
ستون دیگری از این ساختار چند بحران سوریه استبشر پس از سقوط رژیم اسد ، کشور هنوز کاملاً تثبیت نشده است. اگرچه دولت جدید دمشق از برخی از حمایت های منطقه ای برخوردار است ، اما هنوز ظرفیت سیاسی برای ادعای حاکمیت خود در کل کشور را توسعه نداده است. محیط امنیتی شکننده است و ثبات لازم برای توسعه اقتصادی هنوز مشخص نشده است. اگرچه برخی از نشانه های بلند کردن تحریم های بین المللی وجود دارد ، این روند کند و پر از عدم قطعیت است.
وضعیت شکننده سوریه منطقه ای از تنش را ایجاد می کند که خطوط گسل سیاسی و جامعه شناختی همگرا می شوند و آن را به یکی از مهمترین بخش های سیستم چند بحران خاورمیانه تبدیل می کند. حتی کاهش نسبی در نفوذ ایران این وضعیت را تغییر نمی دهد ، زیرا ایران هنوز توانایی سوخت بخشیدن به تقسیمات فرقه ای در سوریه را دارد. رابطه ایالات متحده با YPG بال گروه تروریستی گروه PKK همچنین همچنان به آینده نامشخص سوریه کمک می کند. اگرچه توافق نامه بین YPG و دولت جدید دمشق امیدوار کننده است ، اما سؤالات جدی در مورد زنده ماندن و ماندگاری آن ایجاد می کند. این واقعیت که هنوز یک نظم سیاسی به طور کامل در سوریه تأسیس نشده است ، کشور را در مرکز مناطق بالقوه بحران نگه می دارد. پتانسیل استراتژیک سوریه در رویکرد دولت احمد الشارا برای ایجاد یک نظم سیاسی جدید نهفته است که می تواند به عنوان نمونه ای برای منطقه باشد. ساخت این نظم سیاسی بر اساس یک پایه عادلانه و فراگیر ، حتی دموکراتیک ، می تواند یک بنیاد سیاسی جدید در منطقه ایجاد کند.
تضعیف ایران
ایران یک بازیگر مهم دیگر در بحران های متعدد در خاورمیانه است. پیامدهای 7 اکتبر و سقوط رژیم اسد در 8 دسامبر 2024 ، منجر به کاهش چشمگیر نفوذ استراتژیک ایران در منطقه شد. این نشان می دهد که استراتژی گسترش گرایانه آن ، که هدف آن افزایش نفوذ خود از دوره پس از سال 2003 است ، دیگر پایدار نیست. اکنون ایران برای جبران این ضررها مجبور است عمق استراتژیک جدیدی را جستجو کند. با این حال ، بازگشت ایالات متحده به سیاست حداکثر فشار و پیگیری مداوم اسرائیل از مداخله نظامی علیه تهران بر توانایی های هسته ای آن ، اتاق ایران را برای مانور تنگ می کند.
حتی اگر ایران سعی کند این انقباض را با حمایت بازیگرانی مانند چین و روسیه متعادل کند ، بعید به نظر می رسد که در کوتاه مدت از فشار آمریکا فرار کند. این فشار ژئوپلیتیکی همچنین فشار قابل توجهی بر سیاست داخلی ایران ایجاد می کند. تصمیم گیرندگان استراتژیک در واشنگتن و تل آویو معتقدند که این بحران باید به فرصتی برای استفاده از یک ابزار نظامی جدید علیه ایران تبدیل شود و معتقدند که محیط فعلی برای این امر مناسب است.
یمن در این منظره چند بحران به یک نقطه داغ دیگر تبدیل می شود. دولت ترامپ حملات نظامی به یمن پیشنهاد کنید که کشور ممکن است در دوره آینده به صحنه درگیری های بیشتر تبدیل شود. یمن اکنون نه تنها از نظر مانده اقتصادی در زمینه حمل و نقل بین المللی بلکه به عنوان بخشی از مبارزات نظامی غزه محور نیز دیده می شود. فشار ایران بر حوثی ها می تواند بحران های جدیدی را در خلیج فارس ایجاد کند.

ابهام ایالات متحده
سرانجام ، سیاست های ایالات متحده در مورد منطقه خود به یک پویا خارجی تبدیل شده است که بحران های متعدد در خاورمیانه را تغذیه می کند. حمایت بی قید و شرط از سیاست های اشغال و اخراج در غزه باعث ایجاد پارگی می شود که نه تنها بر مردم فلسطین بلکه همه رژیم های عرب نیز تأثیر خواهد گذاشت. این بحران در غزه دیگر چرخه ای نیست بلکه یک نقطه عطف تاریخی است. در این شرایط ، هیچ کشور عربی نمی تواند عموم مردم خود را بخشی از ابتکارات محور آمریکا مانند توافق نامه ابراهیم توجیه کند. حتی اگر این کار را انجام دهد ، می داند که امنیت رژیم خود را در معرض خطر قرار می دهد. بنابراین ، حمایت از کارتهای ایالات متحده از اسرائیل و سیاست های مداخله ای نظامی آن از مهمترین عوامل خارجی است که به سیستم چند بحران در خاورمیانه دامن می زند.
در پایان ، بسیار محتمل است که خاورمیانه شاهد وقوع بحران های عمیق در دوره آینده باشد. این بحران ها این پتانسیل را دارند که نه تنها تعادل منطقه ای قدرت بلکه رفتارهای استراتژیک سنتی را به طور اساسی تغییر دهند.