عادی سازی با اسرائیل امروز به عنوان یک انتخاب سیاسی و ایدئولوژیک ظاهر می شود که خطرات واقعی برای لبنان و وحدت ملی آن را پنهان می کند. این مقاله عمدتاً به مسیحیانی که از مخالفت با اسرائیل دریغ می کنند یا فکر می کنند عادی سازی با این کشور یک چیز مثبت یا بی ضرر است ، پرداخته شده است. در زیر ، ما نشان می دهیم که وجود اسرائیل یک پروژه خطرناک برای لبنان و مسیحیان آن است و ما به برخی توجیهات مشترک برای عادی سازی پاسخ می دهیم.
خطر پروژه صهیونیستی برای لبنان
هنگامی که پروژه صهیونیستی برای اولین بار ظاهر شد ، متوقف نشد که ایجاد “دولت یهودی” در سرزمین فلسطین را پیشنهاد کند ، بلکه به دنبال گسترش به لبنان بود. حملات اسرائیل به لبنان قبل از ایجاد سازمان آزادی بخش فلسطین باز می گردد. گزارش های متعددی برنامه هایی را برای ضمیمه سرزمین های اضافی در جنوب لبنان و بی ثبات کردن مرزها از طریق ایجاد “شهرک های کشاورزی” ثبت کرده است. در همین زمینه باید حملات نظامی به روستاهای مرزی ، زیرساخت ها و مزارع در جنوب لبنان قابل درک باشد که هدف آن هدایت ساکنان مناطق هدفمند به مهاجرت یا تسلیم است.
اسرائیل همچنین در تلاش است تا با ایجاد اختلافات فرقه ای و انجام عملیات خرابکاری یا ترور با هدف ایجاد درگیری های داخلی ، تنش های مدنی را تحریک کند. سال گذشته ، نخست وزیر شغل به عنوان مسیحیان ، سنی ها ، شیعیان و دروز به مردم لبنان خطاب کرد ، بدون اینکه یک بار به کلمه “لبنانی” اشاره کند. هدف از این سخنرانی این است که مردم خود را به عنوان گروه های مذهبی متمایز بدانند نه به عنوان شهروندان همان جامعه (این همان کاری است که صهیونیست ها می خواهند با ایجاد یک دولت مستعمره مذهبی که شهروندی کامل را فقط به پیروان یک دین واحد اعطا می کند) در فلسطین انجام دهند.
این چشم انداز هویت با هدف از بین بردن جامعه در لبنان و منطقه به موجودات مذهبی کوچک ، رقیب ، ضعیف ، ضعیف و کمتر حاکمیت مذهبی است تا بتوانند علیه آنها جنگ شوند و ثروت آنها به خواست خود غارت شود.
بخوانید: اسرائیل با تمدید دستورالعمل نیروهای سازمان ملل در لبنان مخالف است
خطر پروژه صهیونیستی برای مسیحیان
لبنان و به ویژه مسیحیان آن می توانند از تجربه بین المللی ، به ویژه سودان بیاموزند. در سودان ، استعمار انگلیس با تقسیم جامعه بین اعراب و آفریقایی ها ، مسلمانان و مسیحیان و قبایل مختلف ، تفاوت های هویت را به وجود آورد. همانطور که فرانسوی ها در لبنان انجام دادند ، حتی یک سرشماری اعتراف و قبیله ای از جمعیت نیز ترتیب داد. اختلافات هویت تشدید شد تا اینکه مسیحیان در جنوب خواستار جدایی شدند ، که در سال 2011 اتفاق افتاد.
تصادفی نیست که اسرائیل از سازمان های مسلح “مسیحی” در لبنان و سودان حمایت کرد ، دقیقاً همانطور که از “سنی” ، “دروزی” و سازمان ها و دولت های کردان در سوریه و سازمان های “شیعه” در آذربایجان و جاهای دیگر حمایت می کرد. ما امروز این هماهنگی بین اسرائیل و ایالات متحده را با رژیم ژلانی که مرتکب قتل عام علیه علویان و دروز می شود ، می بینیم ، با هدف از بین بردن کشور به موجودات رقیب که تحت کنترل موجودیت صهیونیستی خواهند بود. از طرف دیگر ، پذیرش “مشروعیت” وجود یک کشور “یهودی” این استدلال را که مسیحیان در منطقه به یک اقلیت هدفمند تبدیل می شوند ، مشروعیت می بخشد. همانطور که پدرسالار فقید Sfeir اظهار داشت ، “اسرائیل نمی تواند صلح را در لبنان بپذیرد زیرا دموکراسی خلاف ایدئولوژی آن است.”
از طرف دیگر ، حتی اگر لبنان میهن مسیحیان محسوب شود ، که حضور آنها قرن هاست ، اشغال و فشار سیاسی و نظامی در نظر گرفته شده است تا بسیاری از آنها را به مهاجرت سوق دهد. خروج مسیحیان فلسطینی برجسته ترین اثبات است. اگرچه تبلیغات اسرائیل دروغ می گوید و ادعا می کند که صهیونیسم از مسیحیان محافظت می کند ، اما کلیساهای فلسطین بارها به “جامعه بین المللی” خطاب کرده اند تا به وضوح بیان کنند که علت اصلی مهاجرت مسیحی ، اشغال و سیاست های تهاجمی آن است.
پاسخ به اعتراضات مشترک
برخی با اشاره به ضعف ما در آخرین جنگ ، عادی سازی را توجیه می کنند. اما ، از یک طرف ، ارتش اشغال در بیش از یک رویارویی نظامی در طول جنگ از هیچ خط ثابت عبور نکرد. از طرف دیگر ، شرایط توافق ناعادلانه با لبنان توجیه کل پایتخت نمی شود. علاوه بر این ، ما باید به طور جدی در مورد تفکر نسل کشی در غزه تأمل کنیم ، زیرا روزی ممکن است تصمیم بگیرد که نسل کشی باید در جای دیگر ، به عنوان مثال در لبنان ، برای خدمت به منافع خود باشد. البته درسهایی وجود دارد که باید از غزه آموخته شود ، اما تسلیم مؤثر در برابر یک دشمن نسل کشی راه حل نیست. این دستور العمل است که کشور را در معرض از دست دادن حاکمیت خود و در نتیجه غارت و جابجایی اجتناب ناپذیر و همچنین امکان نابودی در صورت نیاز به منافع دشمن قرار می دهد.
از طرف دیگر ، برخی بر این باورند که عادی سازی فرصت های اقتصادی را باز می کند ، با استناد به مثال کشورهای حوزه خلیج فارس. اما وضعیت آنجا متفاوت است. اول ، هیچ مرز با فلسطین وجود ندارد ، بنابراین هیچ جاه طلبی برای اسرائیل در حال حاضر اشغال آن را ندارد ، با توجه به اینکه مقامات اسرائیلی با وجود روابط بین دو کشور ، امکان هدف قرار دادن قطر را افزایش داده اند. دوم ، ثروت خلیج فارس به دلیل روابط آن با اسرائیل نیست ، بلکه به منابع نفتی و جمعیت کمی آن است که در منطقه ما اینگونه نیست. ثالثاً ، فراموش نکنید که رژیم های خلیج فارس مشمول قدرتهای خارجی و بدون حاکمیت واقعی هستند. آنها همچنین دیکتاتوری های سرکوبگرانه ای هستند که ثروت آنها توسط گروه کوچکی از شاهزادگان و رهبران استبدادی انحصار یافته است. اگر لبنان یا سوریه تحت کنترل صهیونیستی قرار می گرفتند ، ما بدون سعادت چیزی جز سرکوب به دست نمی آوریم.
مخالفت با پروژه صهیونیستی به معنای جنگ یا پیوستن به ایران نیست. در عوض ، به عنوان یک قوم ، به لبنانی ها نیاز دارد تا به سمت تقویت وحدت داخلی حرکت کند. از طرف کریستین لبنان ، ما باید به پیام انجیل پاسخ دهیم که برادری انسان را تعالی می بخشد و از نظر آزادی ، به اشتراک گذاشتن کالاهای زمین و عدالت چیست. بنابراین لازم است که گفتمان کلامی علیه اشغال به عنوان بخشی از گفتمان کلامی در برابر بی عدالتی ، چه داخلی و چه خارجی ، فعال شود ، زیرا اشغال یک بی عدالتی است که مردم را از آزادی ، ثروت غرق کننده محروم می کند و از زندگی در عزت جلوگیری می کند. همچنین برای سازماندهی کارگاه های آموزشی در مجالس و کلیساها و همچنین انتشار مقالات و مصاحبه ها در این زمینه با جوانان و دانشجویان به منظور انرژی بخشیدن به این گفتمان ضروری است.
کسانی که به حمایت از مردم در لبنان ، از جمله مسیحیان اهمیت می دهند ، باید به اصل شهروندی پایبند باشند و نه از جوامع اعتراف به عنوان پایه ای برای تعلق خود به یک میهن مجرد ، که بدون توجه به اعترافات و ادیان خود ، از همه شهروندان محافظت می کند. آنها باید به جای پذیرش آنها ، با اشکال مختلفی که پروژه صهیونیستی در آن پروژه و آینده ما را تهدید می کند ، مخالفت کنند.
نظر: روایت رسانه های صهیونیستی را از مالزی دور نگه دارید
نظرات بیان شده در این مقاله متعلق به نویسنده است و لزوماً منعکس کننده سیاست تحریریه مانیتور خاورمیانه نیست.