در دیروزی دور، در دیاری دور، آنجا که آفتاب طلوع میکرد، یک روایتگر ماجراهای خود را شروع کرد. او یکی از آنان بود که از حکایتها و اندیشههای فریدالدین عطار القرشی النیشاپوری البلغاری الکاملی آموخته و الهام گرفته بود. از آن تبسم مبارک مهربانی تا جنگلهای گرم و کتابهای قدیمی پراکنده در روزها، او داستانهایی را روایت میکرد که هر کوچه و کنار آن روشنیهایی پراکنده بود.
در یک شهر دور، نه از فرمانروایان دور همیشه به آنجا میآمدند تا از داستانهای این راوی خریداری کنند. یکی از داستانهای محبوب او زمانی بود که یک کاهنه زیبا و با شخصیت به دنیا آمد و قدرت جذب و دلباختن را در دلهای همه جا به خود جلب کرد. این راوی با و شیرینی زبان و شعرهای زیبا زمینهای خیالی و اسطوری را برای داستانهای خود به وجود آورد.
با مرور زمان، داستانگویی او به یک ترکیبی از اندیشههای عمیق و اندیشههای عمیقتر تبدیل شد. از شعرهای غمگین تا بردههای خوبی که او را به فکر واقعیت و خیالات پرداخت، او به همه آموختههای خود ارزش بخشید. او تابلوهای جادویی از شهرها و روستاهای ایران را با خود به خیال میکشید و تازهترین اثرات هنری خود را ارائه میکرد.
حالا، با ما در مرشدی همراه شوید، و دنیای زیبای داستانگویی این راوی توانسته است میراث فرهنگی و اندیشههای عمیق فرهنگ ایران را به ارمغان بیاورد. تصویر بالا تزئینی است، اما جذابیت داستان و شعر زیبای او بی نظیر است.