2 نمایش گالری

ولیعهد سعودی ، محمد بن سلمان ، رئیس جمهور ایالات متحده ، دونالد ترامپ ، نخست وزیر بنیامین نتانیاهو
(عکس: Saul Loeb / AFP ، GettyImages ، GPO)
برای اسرائیل ، IMEC بیش از یک فرصت اقتصادی را نشان می دهد. این مسیری برای تعریف مجدد وضعیت استراتژیک منطقه ای و ترازهای ژئوپلیتیکی آن است. نخست وزیر نتانیاهو این راهرو را به عنوان یک بستر تحول آمیز برای ادغام اسرائیل در اقتصادهای عرب و زنجیره های تأمین جهانی قاب بندی کرده است.
از نظر مهم ، این دیدگاه در منطق وسیع تری از عادی سازی ، به ویژه با عربستان سعودی تعبیه شده است ، و مجدداً ترازهای خاورمیانه که ایران را به حاشیه رانده می شود و نقش اسرائیل را به عنوان یک دروازه اساسی بین شرق و غرب تقویت می کند. از این نقطه برتری ، پایان دادن به جنگ غزه صرفاً یک امتیاز برای فشار غربی نیست. این یک شرط ضروری برای فعال سازی به عنوان راهی برای تأمین مکان اسرائیل در یک نظم اقتصادی منطقه ای جدید است که نفوذ ایران را به حاشیه رانده و اهرم اسرائیل را به عنوان قطب تجارت و انرژی تقویت می کند.
با این وجود ، جنگ در غزه باعث افزایش نامطلوب در اجرای پروژه IMEC شده است. این مذاکرات عادی سازی را دستگیر کرده است ، از راه دور IMEC متوقف شده و راهرو را در معرض خطرات امنیتی قرار داده است که اعتماد به نفس سرمایه گذار را تهدید می کند. بازیگران غربی ، به ویژه واشنگتن و کشورهای اروپایی ، وضعیت دیپلماتیک خود را دوباره ارزیابی کرده اند و اسرائیل را تحت فشار قرار می دهند تا با آتش بس موافقت کنند و یک چارچوب سیاسی را آغاز کنند که می تواند منطقه را تثبیت کند و پروژه های خفته ای مانند IMEC را دوباره انجام دهد. در صورت عدم وجود چنین قطعنامه ای ، این راهرو با وجود تجدید نظر استراتژیک و تجاری خود ، تعلیق نامشخص را به خطر می اندازد.
از دیدگاه پکن ، تعلیق پروژه IMEC از نظر استراتژیک سودمند است. در حالی که مهمانی در جنگ غزه یا راهرو نیست ، چین IMEC را به عنوان یک بستر رقیب به چالش می کشد که مرکزیت بری در شکل گیری دیپلماسی زیرساخت ها در جنوب جهانی و فراتر از آن به چالش می کشد. یک خاور میانه تثبیت شده در یک بلوک زیرساختی با هم تراز غربی ، پهنای باند دیپلماتیک چین را محدود می کند و روایت خود را برای ارائه تنها جایگزین توسعه مناسب جهانی جنوبی نرم می کند. در صورت تحقق ، پروژه IMEC نشانگر ظهور یک سفارش ضد واشنگتن بر اساس اتصال مبتنی بر قوانین ، تأمین مالی شفاف و تعامل بخش خصوصی است و در تضاد با مدل BRI غالباً مات و دولتی چین است.
در این زمینه ، جنگ غزه بیش از یک بحران و تراژدی بشردوستانه است که هرگز به پایان نمی رسد. همچنین این یک مهم در رقابت بیشتر استراتژیک جهانی در مورد اتصال اوراسیا است. آتش بس به دنبال عادی سازی اسرائیل و عرب می تواند راهرو را قادر به تحقق بخشیدن و تنظیم مجدد اقتصاد ژئوپلیتیکی منطقه کند. این به نوبه خود ، تراز خاورمیانه به سمت غرب را دوباره ارزیابی می کند ، از اهرم منطقه ای ایران کاسته می شود و نفوذ چین در حاکمیت زیرساخت های منطقه ای و جهانی را محدود می کند.

با این حال ، IMEC نباید به عنوان یک کاتالیزور برای پایان دادن به جنگ غزه اشتباه شود. درگیری اسرائیل و فلسطین ریشه در اختلافات سیاسی ، ایدئولوژیک ، مذهبی و سرزمینی ، به ویژه وضعیت حل نشده غزه ، حاکمیت حماس ، دکترین امنیت اسرائیل و پروژه ملی فلسطین است. هیچ یک از این موضوعات اصلی به طور مستقیم توسط IMEC ، که یک ابتکار زیرساخت های ژئوئن اقتصادی است با محوریت تجارت و اتصال ، مورد بررسی قرار نمی گیرد. IMEC ، در بهترین حالت ، یک انگیزه پس از درگیری است ، یک سود سهام اقتصادی است که می تواند در صورت جفت شدن با یک چارچوب دیپلماتیک مناسب ، به تثبیت صلح شکننده کمک کند.
زنده ماندن این راهرو به ادغام آن در یک معماری گسترده تر از عادی سازی سیاسی و حل و فصل مناقشه بستگی دارد. برای عملکرد آن به عنوان بیش از یک ژست نمادین ، IMEC باید در یک بسته دیپلماتیک تعبیه شود که به شکایات فلسطین بپردازد ، ترتیبات امنیتی منطقه ای را دوباره تعریف کند و بازیگران چند جانبه را به سمت یک دید مشترک از ادغام و ثبات تراز کند.
IMEC نباید به عنوان یک کاتالیزور برای پایان دادن به جنگ غزه اشتباه شود. در عوض ، آن را به عنوان یک القاء استراتژیک ، یک سود سهام آینده نگر در مورد ظهور یک دستور مناسب پس از درگیری عمل می کند. ابزار آن نه در حل و فصل اختلافات اصلی سیاسی و سرزمینی که درگیری را حفظ می کند ، بلکه در لنگر انداختن یک معماری منطقه ای است که پاداش ایجاد و عادی سازی می کند. اگر یک چارچوب دیپلماتیک تحقق یابد که تثبیت اسرائیل و فلسطین را تسهیل می کند و راه را برای عادی سازی اسرائیل-سودی هموار می کند ، IMEC می تواند به عنوان یک مکانیسم تحول آمیز عمل کند ، و الگوهای اتصال ، تجارت و نفوذ در خاورمیانه را مجدداً تنظیم کند.
در چنین سناریویی ، این راهرو یک نقطه تورم ساختاری را نشان می دهد: ادغام یک بلوک ژئوسونومیک با همبستگی غربی در حالی که زیربنای مرکزیت استراتژیک ابتکار کمربند و جاده چین است. بنابراین ، تحقق IMEC نه به اهرم های اجباری بلکه به همگرایی اراده سیاسی ، تثبیت منطقه ای و نهادینه شدن نظم جدیدی که در آن زیرساخت ها و تراز کردن یکدیگر را تقویت می کنند ، بستگی دارد.
-
دکتر مردخای چازیزا مدرس ارشد گروه سیاست و حاکمیت و مطالعات چند رشته ای در بخش علوم اجتماعی در کالج دانشگاهی اشکلون (اسرائیل) و یکی از همکاران پژوهش در بخش مطالعات آسیا ، دانشگاه هایفا ، متخصص در روابط خارجی و استراتژیک چین است.