معامله نوظهور بین اسرائیل و حماس ، که توسط رئیس جمهور ترامپ و تیم مذاکره وی انجام شده است ، به لطف دو دستاورد خود ، یکی ملموس و دیگری ایدئولوژیک ، این امکان را دارد که غرب را دوباره زنده کند.
دستاورد ملموس پیروزی اسرائیل است. البته از نظر نظامی ، اسرائیل حماس را شکست داده است. اما در شطرنج ، متداول ترین بن بست ها هنگامی اتفاق می افتد که یک بازیکن فقط پادشاه خود را در هیئت مدیره بماند. دقیقاً این است که بن بست است که حماس و پشتیبانان آن و همچنین برخی از رهبران اروپایی سعی کردند به وجود بیایند.
از ابتدا ، اسرائیل به دنبال پایان جنگ بود-نه فقط پایان این دور بلکه پایان جنگ چندین دهه در حال انجام حماس. بازگشت گروگان ها ، توافق نامه ای که به مشتریان مالی و دیپلماتیک خود حماس نیاز دارد تا آن را از دولت خارج کند و تخریب مراجعان نظامی گروه تروریستی می تواند به طور محتمل به جنگ پایان یابد. و این همان اتفاقی است که رخ داده است: اسرائیل حماس را شکست داد ، ایران را خراب کرد و ترامپ قطر و ترکیه را از نیاز به تغییر رژیم در غزه متقاعد کرد.
پیروزی اسرائیلی برای دنیای آزاد بسیار مهم است. در اعمال هیولا در 7 اکتبر ، حماس یا یک داستان هشدار دهنده یا الگوی جدیدی از اختلال استراتژیک ایجاد کرده بود. شکست حماس به این معنی است که اسرائیل قیمت شیب دار را برای تلقیح بقیه غرب از این ویروس پرداخت کرده است – تا زمانی که آنها واقعاً می خواهند تلقیح شوند.
یکی از نشانه های واضح تر این امر سکوت هواداران حماس در بین سیاستمداران و فعالان غربی است. غیرنظامیان غزان در خیابان ها جشن می گیرند. اسرائیلی ها در خیابان ها جشن می گیرند. گروه های “طرفدار فلسطین” جشن نمی گیرند. الجزیره جشن نمی گیرد. چهره های برجسته رسانه های ضد صهیونیستی جشن نمی گیرند. پایان جنگ در معرض دید است ، و این گریپرهای خاردار هرگز نمی خواستند جنگ به پایان برسد ، مگر اینکه در دریایی از خون یهودی به پایان برسد.
صلح دورترین چیز از ذهن آنها بود. آنها چشم انداز صلح را جشن نمی گیرند زیرا آنها صلح را یک پیروزی اسرائیلی می دانند. و آنها اشتباه نیستند.
دستاورد دوم و ایدئولوژیک تر این معامله ، توهین به مفهومی است که هرگز در بین مردان و زنان دنیای آزاد نیازی به توهین آمیز نداشته است: این صلح نیاز به ایثار دارد ، که با هزینه ای حاصل می شود ، که باید درآمد کسب کند.
دوره های کوتاه آرامش در حالی که دشمن تصمیم می گیرد وقتی در کنار قتل گسترده انجام می شود ، صلح نیست ، بلکه اسارت است. صلح زمانی است که دشمن به سادگی نمی تواند تصمیم به انجام قتل های گسترده بگیرد.
رویکرد رهبران اروپایی به “صلح” ، اساساً: لطفاً چند دقیقه از جنگ خودداری کنید تا بتوانم دوباره انتخاب شومبشر شرم امانوئل ماکرون فرانسه ، از Keir Starmer در انگلستان ، از پدرو سانچز اسپانیا و دیگران قابل درک نیست.
اما این همه اروپا نیست. فردریش مرس صدراعظم آلمان یک تنگه دیپلماتیک دشوار را طی کرده است اما این کار را به خوبی انجام داده است ، هرگز وجود اسرائیل را در زیر اتوبوس پوپولیسم اروپایی پرتاب نکرده است. وی با توجه به آزادی و دموکراسی توسط رهبران اروپایی احاطه شده است ، و این رهبران باید پیروزی اسرائیل را ببینند.
استرمر ، ماکرون و دیگران که ضعف را به خود اختصاص می دهند اصرار داشتند که “صلح” به معنای تقاضای تروریست ها است. نسخه صلح آنها به رسمیت شناختن وضعیت فلسطین بود که هنوز وجود ندارد و نیمی از آن در دست حماس است. آنها بر این باورند که صلح از طریق تنبلی ، از طریق اعلامیه های خالی ، از طریق تفکر جادویی ، از طریق بوسیدن پای تعقیب و گریز شخص حاصل می شود.
در حقیقت ، صلح نیاز به کار سخت دارد. در این حالت ، به اتحاد نظامی اسرائیلی و آمریکا نیاز داشت که مایل به خنثی کردن تهدیدات ناشی از ایران باشد. این امر به حمایت آمریکایی از اقدامات اسرائیل در یمن ، لبنان و سوریه نیاز داشت. و نیاز به بسیج دارایی های نظامی ایالات متحده در منطقه خلیج فارس داشت.
صلح در این مرحله فقط به این دلیل امکان پذیر است که رئیس جمهور ایالات متحده از انزوائی که در گوشش می لرزد ، نادیده گرفت که روزهای قدرت آمریکا به پایان رسیده است. هر اتفاقی که اکنون می افتد ، ما حداقل به پایان دادن به درگیری نزدیکتر از آنچه بوده ایم نزدیک هستیم و این کار با اقدام نظامی امکان پذیر شد.
کانادا به اروپایی هایی که مایل به کار برای صلح نبودند پیوست. اما ایالات متحده در برابر کشش تنبلی ، کاهش مدیریت شده ، تفکر آرزو و ضعف انحطاط مقاومت کرد. و بنابراین فرصتی برای صلح وجود دارد.
آیا این درس آموخته می شود؟ نه به همان اندازه که باید باشد. اما درس بوده است معلوم، و این مهمترین است.