بیش از یک دهه بعد از اینکه حکومت ایران کار او را «تبلیغ علیه نظام» میدانست، جعفر پناهی فیلمساز از ساخت فیلم یا خروج از کشور منع شد. او مدتی از آن زمان را در زندان و در حبس خانگی گذراند، اما همچنان راههایی برای تولید هنر پیدا کرد – از جمله مستند سال 2011. این یک فیلم نیست، که در آپارتمانش تهران ضبط شده و قاچاق با فلش درایو به جشنواره فیلم کن. این ممنوعیت از آن زمان برداشته شده است. با این حال پناهی تصمیم گرفت آخرین فیلمش را بسازد. این فقط یک تصادف بودمخفیانه، بدون مجوز رسمی. او در این ماه این فیلم هیجان انگیز را در جشنواره فیلم نیویورک به نمایش گذاشت.
بیشتر سینمای مخفی ایران، از جمله برخی از آثار قبلی پناهی، آموزشی است و بر ارزشگذاری قربانیان بیعدالتیهای رژیم تمرکز دارد. اما این فقط یک تصادف بود دوربین را به سمت داخل می چرخاند، به سمت بحث های خصمانه ای که ایرانی ها را در مقابل یکدیگر قرار می دهد.
در تهران معاصر، این فقط یک تصادف بود به معمایی می پردازد که برای مخالفان و انقلابیون آشناست. احتمال دارد یک زندانی سیاسی سابق مردی را ببیند که مظنون است بازجوی است که او را در زندان شکنجه کرده است. (او در آن زمان چشمبند بود، اما فکر میکند صدای جیر جیر پای مصنوعی مرد را تشخیص میدهد.) او مرد را گروگان میگیرد، سپس که از تصمیم خود وحشت زده است، گروهی از زندانیان سابق را جمع میکند. در حالی که با یک ون با آن مرد دور میروند، در مورد اینکه آیا پسر مناسبی دارند و اگر چنین است، باید با او چه کار کنند، دعوا میکنند. وقتی با دختر جوان و همسر بسیار باردار مرد روبرو می شوند، این سؤال ضروری تر می شود.
وقتی در نیویورک همدیگر را دیدیم، پناهی به من گفت که این فیلم از هفت ماهی که او در زندان اوین در سالهای 2022 و 2023 گذرانده است، رشد کرده است، زیرا ایران در اعتراضات تحت شعار «زن، زندگی، آزادی» غرق شده است. آنچه به عنوان اعتراض علیه حجاب آغاز شد، به سرعت به جنبشی تبدیل شد که حاکمیت روحانی کشور را به چالش می کشید. ایرانیان شروع کردند به بحث در مورد اینکه آیا خشونت باید علیه رژیم استفاده شود یا خیر، و این سوال را مطرح کردند که چگونه گروه های مختلف مخالف می توانند با یکدیگر ائتلاف کنند.
مخالفان فیلم نه تنها بر سر رفتار با اسیر خود و خانواده اش بلکه در مورد نحوه زندگی آنها نیز اختلاف نظر دارند. حمید جوان و داغدار که از زمان آزادی از زندان نتوانسته شغلی با درآمد خوب پیدا کند، خود را به خاطر آرمان همه چیز به خطر می اندازد و دیگران را به خاطر شغل و ادامه زندگی شرمنده می کند. او مدام به آنها یادآوری می کند که “ما در جنگ هستیم.” بقیه به رهبری شیوا دوست دختر سابق حمید، هنرمندی که از طریق عکاسی عروسی امرار معاش می کند، معتقدند که باید به زندانی شان فرصت دفاع از خود داده شود. (حمید می خواهد به سادگی او را کنار بزند و در بیابان دفن کند.)
پناهی به من گفت: «هر کدام از شخصیتها چیزی را نشان میدهند که من چه در زندان و چه در جامعه دیدم. من میخواستم هر گرایشی نماینده خودش را داشته باشد، چه گرایشهای خشونتپرهیز یا طرفدار خشونت. اگر فردی مثل حمید را در فیلم نداشتید، همه چیز دروغ بود.»
پناهی یک نام آشنا در ایران، یکی از برجسته ترین منتقدان رژیم است. اوایل سال جاری، او خواستار توقف جنگ ایران و اسرائیل شد و از رهبری کشور خواست که کناره گیری کند و فضا را برای انتقال دموکراتیک فراهم کند. اما او معتقد است که کارش سیاسی نیست. او به من گفت: «فیلم های سیاسی جناحی هستند و مردم را به خوب یا بد تقسیم می کنند. من یک فیلمساز اجتماعی هستم و در فیلمهای اجتماعی خوب یا بد مطلق وجود ندارد. شما قضاوت نمیکنید. تماشاگران تصمیم میگیرند.
هنوز مشخص است که دلسوزی پناهی در کجاست. شخصیت حمید هشداری جدی نسبت به افراط گرایی در جنبش های اجتماعی است. او بهجای یافتن راههایی برای اتحاد با همتایان ون خود در برابر دشمن مشترکشان، به بحث و جدل با آنها ادامه میدهد. حمید، علی، تنها عضو گروه را که یک زندانی سیاسی سابق نیست (او با نامزدش تگ میکند) متهم میکند که به «قشر خاکستری» تعلق دارد – این اصطلاح برای ایرانیهایی است که با رژیم همسو نیستند اما از پیوستن به اپوزیسیون بسیار میترسند. پناهی در جریان گفتگوی روی صحنه با مارتین اسکورسیزی در جشنواره فیلم نیویورک گفت که نگران این سوال است که آیا «چرخه خشونت» در ایران ادامه خواهد یافت، حتی اگر جمهوری اسلامی به پایان برسد.
چند سال پیش، پناهی به زندان افتاد با جامعه شناس ایرانی، سعید مدنی، که به همنوعان خود کلاس هایی در مورد تاریخ جنبش های مقاومت بدون خشونت تدریس می کرد. هنگامی که مقامات زندان مدنی را از تدریس در سلولش منع کردند، او به کلاس های پیاده روی متوسل شد. مدنی با قدم زدن در حیاط زندان با پناهی و دیگران، از جمله فیلمساز نامزد اسکار، محمد رسول اف، اصول عدم خشونت را تبلیغ می کرد. تصور این صحنه سورئال است، مانند چیزی که مستقیماً از یک فیلم پناهی بیرون آمده است.
پناهی قبلا زندانی شده بود. او در سال 2010 چند ماه را در زندان اوین گذراند. وقتی با هم صحبت میکردیم، او گفتوگوی آن زمان را با بازجوی نقل میکرد که از او پرسیده بود چرا فیلمهایی را که میسازد ساخته است. پناهی گفت: “به او گفتم آنچه را که در جامعه می دیدم ساخته ام. به عنوان مثال، با وجود اینکه نمی توانستم چهره او را ببینم، احتمالاً همه این گفتگوها تبدیل به فیلم می شود.” در واقع، این گفتگو صحنه ای را در فیلم او در سال 2015 الهام بخشید. تاکسی، که پناهی را به عنوان راننده ای در تعامل با بخشی از جامعه ایران نشان می داد. در این صحنه، پناهی داستان های بازجویی وحشتناکی را با نسرین ستوده، فعال و زندانی سیاسی سابق، معامله می کند. این فیلم که تماماً در ماشین گرفته شد تا بتواند از مقامات دوری کند، خرس طلایی را برای او به ارمغان آورد برلیناله.
پناهی یکی از پرافتخارترین فیلمسازان زنده است که برنده جوایز برتر سه جشنواره بزرگ اروپایی شده است. تنها سه کارگردان دیگر به همین موفقیت دست یافته اند. این فقط یک تصادف بود در ماه می برنده نخل طلای کن شد. (پناهی در سخنرانی پذیرش خود از ایرانیان خواست تا بر اختلافات خود فائق آیند تا “زودتر به آزادی برسند.”) فرانسه انتخاب کرده است. این فیلم به عنوان نامزد آن برای بهترین فیلم بلند بین المللی در اسکار سال آینده است. (این فیلم واجد شرایط انتخاب فرانسه بود زیرا یک شرکت سازنده فرانسوی به تامین مالی آن کمک کرد.)
پناهی در حالی که تنها داستان های ایرانی را روایت می کند که در ایران اتفاق می افتد، این تحسین بین المللی را به دست آورده است. با این حال، سالها امیدوار است که رمانی از احمد دهقان نویسنده ایرانی را که تا حدودی در جریان جنگ ایران و عراق دهه 1980 روایت میشود و درباره بیهودگی درگیری است، اقتباس کند. به دلیل گستردگی داستان، پناهی باید آن را در خارج از کشور فیلمبرداری می کرد. او بازگویی را در نظر می گیرد که به مکان خاصی اشاره نمی کند و احساس جهانی می کند. او به من گفت: “همیشه فکر می کنم هنوز بهترین فیلمم را نساخته ام و فکر می کنم شاید همین باشد.”
این اولین سفر پناهی به آمریکا از سال 2000 بود و از آنچه که با آن مواجه شد شوکه شد. او به من گفت: “من مردم را دیده ام که زمزمه می کنند زیرا فکر می کنند ممکن است کسی به گوشش برسد. من ترسی را در این جامعه می بینم که نمی توانم باور کنم.” او نگران بود که آمریکایی ها از حقوق خود دفاع نخواهند کرد، زیرا برخلاف اروپایی ها، آنها شبکه ایمن اجتماعی سخاوتمندانه ای ندارند که به آن بازگردند. او گفت: «اگر صحبت کنند آنها را اخراج خواهند کرد. او نشانه های تجاوز به خودکامگی را می شناسد. او گفت: «ما در ایران در آیندهای زندگی میکنیم که ممکن است دیگران آن را ببینند.
اما پناهی همچنان امیدوار است. “رژیمهایی مانند رژیم ایران نمیتوانند دوام بیاورند.» او به من گفت: «تاریخ این را ثابت میکند. دوام نخواهند داشت بنابراین باید نگران اتفاقات بعدی باشیم.»
او گفت: «بدون امید، نمیتوان فیلم ساخت.