بیشترین تأثیر این جنگ ترس و اضطراب است. ما نمی دانیم که آیا این وضعیت برای هفته ها ، ماه ها یا حتی سالها ادامه خواهد داشت. زندگی ما به صورت روزمره پرتاب شده است ، من بیشتر وقت خود را صرف خواندن اخبار می کنم. من دائما می ترسم که یک موشک ممکن است به خانه من ، شهر من یا خانه های اقوام و دوستانم در جاهای دیگر برخورد کند.
من این اخبار را از X و اینستاگرام دریافت می کنم زیرا ما هیچ شبکه خبری قابل اعتماد و پخش هایی نداریم که توسط رژیم سانسور نشوند. ما به روزرسانی ها را از طریق فیلم های به اشتراک گذاشته شده توسط افراد مناطق مختلف کشور در رسانه های اجتماعی دنبال می کنیم. اینترنت در ایران بسیار کند شده است و دیروز (چهارشنبه) کاملاً کاهش یافته است.
محل کار من در تهران است. من روز شنبه ، دو روز پس از شروع حملات ، از شهر خارج شدم. خانه من در شرق شهر است ، در منطقه تهرانس ، که بارها توسط موشک ها مورد اصابت قرار گرفته است.
این بسیار دشوار بود (بیرون آمدن) زیرا بنزین جیره بندی شده بود – هر شخص فقط 25 لیتر مجاز است – و در هر پمپ بنزین مجبور شدیم التماس کنیم و از این کار خودداری کنیم.
ما مجبور شدیم از طریق Natanz به جنوب برویم. تأسیسات هسته ای Natanz بمباران شده اند و ما نمی دانیم که آیا خطر تابش وجود دارد یا خیر. دولت این را به ما نمی گوید.
بعد از روز شنبه ، ترک تهران حتی سخت تر شد. در جاده های خارج از شهر ترافیک سنگینی وجود دارد و جاده QOM ، یکی از مسیرهای اصلی خروج ، بمباران شد.
من در خودم رفتم ماشین با دوستانم دیگر هیچ اتوبوس ، قطار یا پرواز در این مسیرها وجود ندارد و اگر کسی ماشین نداشته باشد ، نمی تواند ترک کند.
بسیاری از دوستان و همکاران من قادر به ترک تهران نبودند. برخی حیوانات خانگی دارند ، برخی ماشین ندارند و بسیاری از آنها پول یا مکانی برای ماندن در شهرهای دیگر ندارند. یکی از مادران دوستانم بسیار پیر است و قابل جابجایی نیست. دوست دیگر یک پرستار است و نمی تواند کار خود را ترک کند.
اگر همه مجبور به ترک پایتخت شوند ، کل کشور متوقف می شود. بانک ها ، دفاتر دولتی و تقریباً همه چیز دیگر به تهران بستگی دارد.
من الان در کرمان هستم که در آن خانواده هم دارم. خوشبختانه ، ما تاکنون هیچ بمبگذاری نداشته ایم. کرمان در حال حاضر بی خطر است اما در اینجا امکانات نظامی و انبارهای مهمات نیز وجود دارد ، و چنین مکانهایی در سایر شهرهای سراسر کشور بمباران شده اند.
تورم بالا رفته است. قیمت همه مواد غذایی به طرز تکان دهنده ای دو برابر شده یا حتی سه برابر شده است و حتی یک هفته کامل از زمان شروع جنگ گذشته است.
بسیاری از محصولات غذایی دیگر به راحتی مانند گذشته در دسترس نیستند – به عنوان مثال ، میوه هایی که قبلاً از استان های دیگر وارد می شد – زیرا هیچ راننده کامیون مایل به سفر در جاده های بین شهری نیست. برنج ، مرغ ، گوشت و میوه از نظر قیمت دو برابر شده است.
محصولات لبنی 20 ٪ افزایش یافته است اما همه این موارد هنوز هم در دسترس هستند ، فقط با تنوع کمتری نسبت به گذشته. با این حال ، من می دانم که اوضاع در تهران بسیار بدتر است.
به دلیل تعطیلی مشاغل ، احتمال بالایی نیز وجود دارد که ما حقوق خود را دریافت نمی کنیم. ترس بعدی من هزینه بالای زندگی و نداشتن پول کافی است.
من برای شرکتی کار می کنم که (در سطح بین المللی کار می کند). ما کاملاً خاموش نشده ایم اما در عمل دیگر نمی توانیم کار کنیم زیرا همه ویزای پردازش سفارتخانه بسته شده اند. اگر این شرایط ادامه یابد ، شرکت ما کاملاً خاموش خواهد شد و من شغل خود را از دست خواهم داد.
وضعیت ما در ایران بسیار پیچیده است. بسیاری از مردم با رژیم مخالف هستند. سالهاست که ما در تلاش هستیم تا این دولت را تغییر دهیم اما دولت ما را دستگیر ، سرکوب و اعدام می کند.
در عین حال ، ما کاملاً جنگ نمی خواهیم. جنگ غیرنظامیان را می کشد ، زیرساخت های ما را از بین می برد ، باعث فقر و تورم می شود و کشور را به عقب می اندازد.
اما اکنون که این جنگ – علیه خواست مردم ایران – زندگی ما را از بین می برد ، حداقل امیدواریم که این امر منجر به تغییر رژیم شود.
بزرگترین ترس من؟ اگر جنگ ادامه یابد ، غیرنظامیان بیشتری کشته می شوند ، زیرساخت های بیشتری نابود می شوند و در پایان دولت هنوز تغییر نخواهد کرد. این بدترین نتیجه خواهد بود.