برای چندین دهه ، سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه با ترکیبی گیج کننده از آرمانگرایی ، گناه و مداخله گرایی اشتباه ساخته شد. این اغلب روایت های اخلاقی انتزاعی بر منافع سخت ملی را در اولویت قرار می داد. اما یک تغییر لرزه ای رخ داده است. تحت رهبری دونالد ترامپ – هم در دوره اول خود و هم در حال حاضر چهار ماه از دوم خود – یک استراتژی بزرگ جدید پدیدار شده است: الگویی مبتنی بر فانتزی بلکه بر واقع گرایی معامله ای. این رویکرد ممکن است در نهایت نقش آمریکا را در خاورمیانه تعریف کند ، با عواقب آن بسیار فراتر از منطقه است.
بسیاری از آنها ظهور دیپلماسی معامله ای را به ترامپ نسبت می دهند و به درستی چنین است. با این حال ، معامله گرایی ، هنگامی که عاقلانه اجرا شود ، صرفاً مبادله ای از نعمت ها نیست. این می تواند زمینه ای برای ماندگاری دیدگاههای استراتژیک که در اولویت صلح ، امنیت و سعادت قرار دارد – همه در هنگام پیشبرد منافع آمریکایی باشد. دکترین جدید خاورمیانه ترامپ شکست مهم دولت های گذشته را تشخیص می دهد: قربانی کردن اهداف اصلی ملی در محراب رویاهای آرمانشهر و درگیری های خارجی.
قانون طلایی برای هر دولت باید واضح باشد: به منافع ملی خدمت کنید. با این حال ، سالهاست که سیاست آمریکا غالباً مصمم است که امنیت و جایگاه جهانی خود را به ویژه در خاورمیانه تضعیف کند. برخی از اشتباهات محصولاتی از بی کفایتی یا ساده لوح بودن بودند ، اما برخی دیگر به نظر می رسید که ریشه در روندهای عمیق تر ایدئولوژیک دارند: ظهور جهانی سیاست شکایت ، ایدئولوژی “بیدار” و یک فرهنگ فکری که آشکارا ارزش های سنتی ، هویت ملی و حتی خود عقل سلیم را به خود اختصاص می دهد.
به اصطلاح “دوران پس از متداول” در دوره دولت اوباما به زینیت خود رسید ، جایی که لفاظی در حال افزایش غالباً فرسایش خطرناک نفوذ آمریکا را نقاب می داد. ایده های رادیکال پست مدرنیستی ، که زمانی در حاشیه ها محدود می شد ، شروع به هدایت تأسیس سیاسی کرد. در همین حال ، مخالفان تهران تا پکن با اطمینان از افزایش اعتماد به نفس آمریکایی ، با افزایش اعتماد به نفس روبرو شدند.
ریاست جمهوری ترامپ ، با وجود بحث و جدال بی پایان داخلی ، تصحیح دوره تعیین کننده را تصویب کرد. این استراتژی آمریکایی را به سمت رئالیسم ، منافع شخصی و شناخت صریح از نحوه عملکرد جهان بازگرداند. دولت وی فرسایش بازدارندگی آمریکا را معکوس کرد و بازیگران جهانی را وادار کرد که یک بار دیگر به قدرت ایالات متحده احترام بگذارند – اگر نه همیشه دوست داشته باشند.
اکنون ، دوره دوم ترامپ در حال ساخت این پایه ها است و هیچ جا این آشکارتر از سیاست خاورمیانه او نیست.
یکی از مهمترین موانع مشارکتهای عمیق تر آمریکایی در خاورمیانه همواره درگیری اسرائیل و فلسطین بوده است. در حالی که ایالات متحده با اکثر کشورهای حوزه خلیج فارس ، ایالت های آفریقای شمالی و خود اسرائیل روابط محکمی را حفظ می کند ، مسئله فلسطین حل نشده برای چندین دهه اعتماد منطقه ای را مسموم کرده است.
استراتژی سنتی آمریکا به شدت به “فرآیند” – دورهای بی پایان مذاکره ، قله های نمادین و قطعنامه های غیر اتصال – تکیه داد – بدون اینکه هرگز به دلایل اصلی پرداخته شود. رویکرد ترامپ متفاوت است: او خواستار نتایج ملموس است ، نه تئاتر دیپلماتیک بی پایان.
ترامپ می فهمد که سعادت واقعی ، هم برای خاورمیانه و هم برای منافع آمریکایی در آنجا ، به امنیت بستگی دارد. هیچ سرمایه گذاری ، هیچ رنسانس فرهنگی ، هیچ مشارکت منطقه ای نمی تواند بدون پایه و اساس صلح زنده بماند. و صلح نیاز به شجاعت دارد ، نه بوروکراسی.
بنابراین ، ترامپ در حال آماده سازی برای استفاده از همه ابزارهای موجود – از جمله قدرت اقتصادی آمریکا ، قدرت ارتش آن و شبکه های گسترده آن – برای فشار آوردن هم اسرائیلی ها و فلسطینی ها به سمت حل و فصل نهایی است.
مهمتر اینکه ، این فشار یک طرفه نخواهد بود.
در دوره اول خود ، ترامپ مسلماً حامی ترین رئیس جمهور آمریکا بود که اسرائیل تاکنون شناخته است. او حاکمیت اسرائیل را بر ارتفاعات جولان تشخیص داد ، سفارت ایالات متحده را به بیت المقدس منتقل کرد ، شهرکهای تأیید کرد و در مورد توافق های پیشگام ابراهیم مذاکره کرد. کمک های مالی و نظامی آمریکا به اسرائیل به اوج تاریخی رسید.
اما این حرکات با پاسخ های نگران کننده نخست وزیر اسرائیل ، بنیامین نتانیاهو روبرو شد. به جای استفاده از این حمایت بی سابقه برای پیگیری صلح یا ادغام منطقه ای ، نتانیاهو بر روی سیاست های سخت خطی دو برابر شد: امتناع از انعطاف پذیری در غزه ، تحریک در رویارویی مستقیم ایالات متحده با ایران ، درگیر شدن در عملیات نظامی بی پروا در سوریه و – طبق گزارش های متعدد – در امور سیاسی ایالات متحده.
از دیدگاه ترامپ ، نتانیاهو به یک مسئولیت تبدیل شد: گرفتن همه چیز ارائه شده ، دادن اندکی در ازای آن و به خطر انداختن اعتبار آمریکایی در این راه.
در دوره دوم خود ، ترامپ این مسئله را روشن می کند: آمریکا فعال کننده اتوماتیک اسرائیل نخواهد بود. از این گذشته ، دوستی مربوط به وفاداری کور نیست بلکه مربوط به راهنمایی صادقانه ، گاهی سخت است. اگر اسرائیل در مسیر ناپایدار و انزوا ادامه یابد ، این امر باعث می شود که نه تنها همسایگان منطقه ای بلکه قدرتمندترین متحد آن نیز بیگانه شود.
ترامپ تشخیص می دهد که نجات اسرائیل از بدترین غرایز خود-و از رهبرانی که سود سیاسی کوتاه مدت را برای بقای طولانی مدت در اولویت قرار می دهند-عمل نهایی دوستی است.
در همین حال ، مشارکت رو به رشد ترامپ با عربستان سعودی نشان دهنده ستون دیگری از استراتژی بزرگ وی است. سعودی ها مدتهاست که تصریح کرده اند که حل مسئله فلسطین برای ماندگاری صلح در منطقه مهم است. شناخت ترامپ از این دیدگاه نشانگر مهم اصلی است: واشنگتن دیگر با آرمان های فلسطینی به عنوان یک نتیجه گیری رفتار نخواهد کرد.
این تغییر به معنای هجوم به جناح های افراطی یا امکان تروریسم نیست. این بدان معناست که تشخیص اینکه بدون عزت ، استقلال و فرصت اقتصادی برای فلسطینی ها ، رادیکال سازی همچنان به هم می رود. ثبات بیشتر از پیروزی های نظامی است. این امر به راه حل های سیاسی عادلانه و عملی نیاز دارد.
عربستان سعودی – به همراه سایر کشورهای حوزه خلیج فارس – آماده است تا روابط با اسرائیل را عمیق تر کند ، مشروط بر اینکه جنبش معتبری در جبهه فلسطین وجود داشته باشد. ترامپ این را می داند. بر خلاف ادارات قبلی ، وی مایل به اعمال فشار از هر دو طرف است – از نفوذ ایالات متحده بر اسرائیل در حالی که به کشورهای عربی برای تعهد به عادی سازی انگیزه می دهد.
مقایسه با بحران سوئز سال 1956 آموزنده است. در آن زمان ، ایالات متحده با مجبور کردن انگلیس ، فرانسه و اسرائیل جهان را شوکه کرد و اسرائیل از کارزار نظامی بدخلقی خود علیه مصر خارج شد. در آن لحظه آغاز واقعی رهبری جهانی آمریکا بود ، جایی که حتی نزدیکترین متحدین آن یادآوری می شد که مشارکت به معنای فرومایه نیست.
امروز ، یک فرصت مشابه. آمریکا با ادعای استقلال از لابی های وارد شده و منافع موقت ، آمریکا می تواند نقش خود را به عنوان یک داور عادلانه و قدرتمند در خاورمیانه – مورد احترام همه ، از ترس برخی ، و به کسانی که به دنبال صلح هستند ، بازگرداند.
اگر ترامپ بتواند در جایی موفق شود که بسیاری از آنها شکست خورده اند – در حرکت خاورمیانه فراتر از سیاست شکایت و به دوره جدیدی از سعادت – میراث او به مراتب عمیق تر از آنچه حتی منتقدان او تصور می کنند ، عمیق تر خواهد بود.
این شانس آمریکا برای رهبری مجدد است – نه با قربانی کردن منافع آن ، بلکه با تحقق آنها از طریق قدرت ، وضوح و تعهد ناگفته به واقعیت بر لفاظی.
و اگر ترامپ نتواند این کار را انجام دهد ، دشوار است که ببینیم چه کسی خواهد بود.
Ma Hossain ، مشارکت ویژه در Blitz یک تحلیلگر سیاسی و دفاعی است. او مرتباً برای روزنامه های محلی و بین المللی می نویسد.