روزگاری در یک روستای کوچک و دورافتاده، یک پسر جوان به نام خسرو زندگی میکرد. خسرو خیلی علاقهمند به داستانهای فرازی و غمناک بود و همیشه با جدیت به دنبال آثاری میگشت که قلبش را به لرزه درآورد.
یک روز، خسرو از یک ماموریت جست و خیز برای پیدا کردن یک کتاب شگفتانگیز به نام “صد سال تنهایی” شروع کرد. این کتاب اثری بیهمتا از یک نویسنده بلندپرواز به نام گابریل گارسیا مارکز بود که خسرو را به خود جلب کرده بود.
در طول ماجراجویی خود، خسرو با موجودات عجیب و غریب، شخصیتهای شگفتانگیز و رازهای پنهان روبرو شد. او همچنین با تنهایی، عشق، خیانت و مرگ روبرو شد که همگی موضوعاتی بودند که در آثار گارسیا مارکز به شکل استثنایی بررسی شده بودند.
در پایان، خسرو به کتاب موردنظر خود دست یافت و با تمام تجربیات جدید خود به روستا بازگشت. او از این تجربه بزرگ بسیار غنی شده بود و احساس میکرد که همیشه با خود، پر از راز و شگفتیهای بیپایان به سر میبرد.
با ما در مرشدی همراه شوید.
تصویر بالا تزئینی است.