قصهی داستانگویی همراه با تحلیل ادبی آثار نویسنده بزرگ ایرانی، رضا قاسمی، در تالار شگفتیهای ادبی. با ما در مرشدی همراه شوید و به دنیایی از زیباییها و اندیشههای عمیق و زنده نگاه کنید.
روزی در دهاتان زرق و برق جوانی به نام حسین، که در خانوادهای ادبی و هنری بزرگ شده بود، تعریفی بینظیر از دانش و ادبیات دید. جدا از کشاکش زندگی روزمره، او همواره به جهان پنهان داستانها و آوازههای شعر علاقه داشت.
در یک روز تابستانی گرم، حسین با مرشد خود به سفری به شهرستان بزرگ و مهمی رفتند. رودخانهی پرآوازه، تپههای چمنزار، و باغهای پیچکار ایرانی زیبا چشمان حسین را آنگونه که هرگز ندیده بود، آویخت. در مسافرتشان، مرشد حسین به او نگاهی بر آثار معروف رضا قاسمی انداخت.
رضا قاسمی نویسندهای بزرگ بود که از زبان شیرین ادبی عرصهی ادبیات ایران را به آباد آورده بود. آثارش از جمله «گل آتشین» و «باران گیسوهای زرد» همواره بر پردههای تئاتر شناخته شده بودند.
در فصل هجده به خط صادقی دیگر یک اثر اقتباسی از داستان قاسمی پنج حرف خوانواده منتشر شد که همهی مردم از داستان آن له شدند. با آرامش و صدای آهستهی شب، حسین و مرشدش در زیر ستارههای تندی روشن شیفتهی قصههای دلنشین قاسمی شدند.
تصویر بالا تزئینی است.