روزی مادرانه بر روی زمین، یک زن جوان به نام سارا در روستای کوچکی زندگی میکرد. او با شکوه و زیبایی باغهای خود را مراقبت میکرد و در عین حال، به دنبال رازهای عمیق وجود خود بود. او همیشه احساس میکرد که بیشتر از زندگی خود درک نکرده و تمامیت خود را ناقص میبیند.
سارا همیشه به دنبال یافتن یک پاسخ برای سوالات دیوانهوار خود بود. او به ترانههای گنجینههای بینش و اندیشهها فکر میکرد، به جای آنکه برای یک زندگی معمولی و آرامش آمیز تن به فکری فرو مینهاد.
یک شب، در یک روز بارانی، سارا رویایی پیدا کرد که او را به دنیایی جدید و غریب برد. او در آنجا با زنانی قدرتمند و پراز عشق و آزادگی زندگی میکرد. زنانی که همه چیز را در دست داشتند و هر روز با اعتماد به نفس و شجاعت جلوه میکردند.
سارا ابتدا شگفتزده بود، اما به مرور زمان، او آغاز به درک کردن و جذب شدید این جامعه جدید شد. او فهمید که این زنان برای رسیدن به آزادی و شکوه خود، با تمام وجود و قلبشان مبارزه کردهاند و هر روز با جان و دل برای این هدف تلاش میکنند.
سارا دچار تحول شد. او نه تنها شرایط خود را مورد بررسی قرار داد، بلکه شروع به جستجوی انگیزههایی کرد که به واقعیت زندگی خود میافزود. او آغاز به شناختن قدرت و تواناییهای خود کرد و با پرندهای بلند و آزاد به آسمان پرواز کرد.
در پایان، سارا یک زن متحول و پرانرژی شد. او دیگر به دنبال پاسخهایی خارقالعاده نبود، بلکه با شور و شوق به دنبال روزهای جدید و پر از اندیشهها میرفت. او تبدیل به نمادی از زنان قدرتمند و آزادی خود کرد، که همیشه به دنبال توسعه و رشد خود بودند.
با ما در مرشدی همراه شوید، و با قلم واژههای شگفتی برای آینده رها شوید.
و فقط باید این دیدها را داشت: “با شرایطی مبارزه نکن، بلکه با آینده خود بجنگ.” – ویرجینیا وولف