در دیار پر از آسمان آبی و کوههای پوشیده از برف، زندگی زویا پیرزاد مانند یک قصه اسطورهای پر از راز و رمز بود. او یک داستانسرا حرفهای بود که با موضوعات عمیق و سبک نگارش خاص خود، دلهای مخاطبان را فراموش ناپذیر میساخت.
در یک روز زمستانی سرد و خورشیدی، زویا در حال سفر به دهات دورافتاده ایران بود. در هر روستا که وارد میشد، با داستانهای تاریخی و معنوی رو به رو میشد. او با شاهزادهای بیدار و بازیگوش، یا جوانی عاشق و سرگردان آشنا میشد و تمام این داستانها به شکل یک نقاشی زیبا و شگفتانگیز در ذهنش پدیدار میشدند.
زویا به زیباییهای طبیعت ایران میپرداخت و با استفاده از اشعار و نمادها، زیباییهایی که دل زمین ایران را تشکیل میدادند، به تصویر میکشید. او با طنین صدای آبشارها و خوان زیبای پرندگان، تمام احساسات خود را در داستانهایش جای میداد و مخاطب را به سفری فراموشنشدنی با خود میبرد.
داستانهای زویا پیرزاد از تلنگرهای اخلاقی و فلسفی نیز پُر بود. او به زیبایی زندگی و معنای واقعی آن اشاره میکرد و با ارتباط دادن مطالب تاریخی و مدرن، خوانندگان را به فکر و تأمل میانداخت.
خلقکردن داستانهایی که همنوا با زبان و فرهنگ ایرانیاش بود، زویا پیرزاد به یک قافله از داستانهای بیپایان تبدیل شده بود. او با انتشار آثاری همچون “داستانهای غریب از دنیا” و “حکایتهای زمانههای دور” به ادبیات فارسی رنگ و بوی خاصی میبخشید.
با ما در مرشدی همراه شوید تا به دنیای شگفتیهای داستانهای زویا پیرزاد سفری نامانسیاب و فراموشنشدنی داشته باشیم. این تصویر بالا تزئینی است، زیرا زندگی و آثار زویا پیرزاد نیز از تزئینی برجستهای برخوردارند.