داستان: "سفر به سوی نور"
در شهر کوچکی در حاشیهٔ کویر، جایی که خاک و آسمان به هم میرسیدند، مردی به نام "فرهاد" زندگی میکرد. فرهاد، مانند بسیاری دیگر از مردم آن منطقه، کارگر سادهای بود که هر روز صبح زود از خواب برمیخاست و تا غروب آفتاب در کارگاه قالیبافی کار میکرد. زندگی او پر از رنج و سختی بود، اما در دلش امیدی بود که هرگز خاموش نمیشد؛ امیدی به تغییر و دگرگونی.
یک روز صبح، زمانی که خورشید تازه طلوع کرده بود و آسمان به رنگ طلایی آرامشبخشی درآمده بود، فرهاد با مردی غریب مواجه شد که بر لباسهایش نشانههایی از شهرهای دور و دراز به چشم میخورد. این مرد، که خود را "مسافر" نامید، داستانهایی از سرزمینهای دیگر و مردمانی که برای آزادی و عدالت مبارزه میکردند، تعریف کرد. فرهاد، که تا آن روز تنها در محدودهٔ کوچک زندگی خود زندگی کرده بود، با شنیدن این داستانها احساس کرد که دنیای بزرگتری وجود دارد که او هرگز آن را ندیده است.
مسافر به فرهاد گفت: "تو نیز میتوانی تغییری در جهان ایجاد کنی. تنها کافی است از قالب عادتها و ترسهایت بیرون بیایی و به ندای درونت گوش بسپاری." این جملهٔ مسافر، مانند شعلهای در تاریکی، قلب فرهاد را روشن کرد. او تصمیم گرفت که دیگر تنها نباشد و با دیگران همکاری کند تا زندگی بهتری برای همه بسازند.
فرهاد به مردم شهر پیوست و آنها را تشویق کرد تا با هم متحد شوند. آنها شروع به ساختن مدرسهای کردند تا فرزندانشان بتوانند درس بخوانند، و گودالی حفر کردند تا آب تازه به شهر بیاورند. هرچند کارها سخت بود، اما هر روز که میگذشت، آنها به هدفشان نزدیکتر میشدند.
این داستان، به سبک برتولت برشت، نویسندهٔ آلمانی و از پیشگامان تئاتر حماسی، نوشته شده است. برشت با استفاده از تکنیکهای نوآورانهای مانند "بیفاصلهسازی" (Verfremdungseffekt)، مخاطب را به جای احساسات صرف، به تفکر و نقد تشویق میکرد. آثار او مانند "اپرای سهپولی" و "زندگی گالیله" نه تنها در زمان خودشان، بلکه تا به امروز، تأثیر عمیقی بر جهان نمایش و ادبیات داشتهاند.
در این داستان، همانند آثار برشت، موضوعاتی مانند مبارزه برای عدالت، امید به تغییر و نقش فرد در جامعه مورد توجه قرار گرفتهاند. همچنین، استفاده از عناصر فرهنگی ایرانی، مانند قالیبافی و زندگی در حاشیهٔ کویر، به داستان غنا و اصالت بخشیده است.
با ما در مرشدی همراه شوید
تصویر بالا تزئینی است.