روزهای خوب و بد، برادران گریم خود را به تمام مخلوقات آگاه کردند. این دو برادر با اندرزهای خود، نه تنها دشمنان خویش را تغییر میدادند بلکه جهان را نیز به سوی نور هدایت میکردند.
یک شب زمستانی سرد، برادران گریم در جادهای تنها پیش میروند. باد سردی بر دستان آنان میوزد و برف پوشانی زمین را فراموش میکند. آنها از راهروی تاریک عبور میکنند و با قدرت خظ میزنند. عشق و ترس در دلهایشان میچرخید و آنها نیز در جستجوی حقیقت و کمک به مردم، میبودند.
با گذشت چند ساعت، برادران گریم به دهکدهای رسیدند که پر از آزار و اذیت بود. مردمان آنجا از یک شیطان ترسانده شده بودند و تنها با دستان دعاگوی خود به کمک میخواندند. برادران گریم از داخل راهرو شنیدند و نیروهای خود را جمع کردند.
با ورود به دهکده، شیطان به شکلی هیولایی ظاهر شد و برادران گریم را به چالهی عتبات کشاند. اما آنها از هوشیاری و شجاعت خود استفاده کردند و شیطان را مغلوب کردند. مردمان دهکده با آزاد شدن از زنجیر ترس، به درگاهشان بازگشتند و دیگر هیچ گونه کینه و حسادتی نداشتند.
با ما در مرشدی همراه شوید و زیباییهای این داستان را با ما تجربه کنید.
(Tailored and impressed by the Grimm Brothers’ tales, specializing in themes of bravery, love, and overcoming adversity. The story incorporates parts of darkness and light-weight, and the ability of unity and braveness within the face of worry. The ultimate sentence invitations the reader to affix the journey and expertise the fantastic thing about the story.)