یادداشت سردبیر: ابراهیم شمولویچ ، دانشمند سیاسی اسرائیل ، رئیس موسسه مشارکت شرقی. مقاله نظر شخصی نویسنده را بیان می کند و ممکن است با دیدگاه همزمان نباشد News.Azبشر
استقرار اخیر دو بمب افکن استراتژیک B-2A Spirit به دیگو گارسیا بسیار بیشتر از یک چرخش روتین است. این یک سیگنال است. در میان تشدید تنش ها در منطقه ، انتخاب B-2A به طور خاص بر هدف واشنگتن برای نشان دادن توانایی خود در ارائه اعتصاب “از هیچ جا”-به سرعت ، دقیقاً و با حداقل شانس رهگیری تأکید می کند.
منحصر به فرد بودن این هواپیماها نه تنها در خفا آنها نهفته است. آنها قادر به حمل و نقل گسترده ای هستند-بمب های با نفوذ عمیق که برای از بین بردن امکانات دفن شده ده ها متر در زیر زمین طراحی شده اند. اینها دقیقاً انواع اهدافی هستند که در صورت اعتصاب به زیرساخت های هسته ای و موشکی ایران در اولویت قرار می گیرند.

یک بمب افکن خفا B-2 پس از اتمام مأموریت در عراق در تاریخ 27 مارس 2003 ، به یک مکان ناشناخته ادامه می یابد. عکس: AP
محل استقرار – دیگو گارسیا – نیز بسیار مهم است. این پایگاه اجازه می دهد تا در حالی که فراتر از دسترس توانایی های تلافی جویانه ایران است ، محدوده عملیاتی را بر روی قسمت های کلیدی خاورمیانه و آسیای جنوبی فراهم کند. این یک استراتژی بازدارندگی واضح است – یک ریشه در قدرت.
یکی از قدرتمندترین عناصر در چارچوب بازدارندگی علیه تهران زرادخانه اسرائیل است. در زمان رئیس جمهور ترامپ ، اورشلیم به سلاح هایی که قبلاً منحصر به ایالات متحده تلقی می شد ، دسترسی پیدا کرد ، به ویژه مپ های با بازده بالا که قادر به نفوذ ده ها متر بتن و سنگ بودند.
در حالی که دولت بایدن تا حدی از تجهیزات اسلحه محدود دارد ، اسرائیل طبق منابع متعدد ، بحث و گفتگو در مورد توسعه معادل داخلی این سلاح ها را آغاز کرده است. برای یک ملت تحت تهدید مداوم ، این یک موضوع حاکمیت است – که دیگر در یک لحظه بحرانی به تصمیم متحد تکیه نکنید.
همچنین ممکن است این نشان دهد که اسرائیل در حال آماده سازی برای امکان عمل به تنهایی است-به ویژه اگر واشنگتن مجدداً موقعیتی را ببیند یا مبهم باشد. دکترین نظامی اسرائیل به طور سنتی مبتنی بر اعتصابات پیشگیرانه است. اگر اطلاعات دقیق حاکی از دستیابی به موفقیت بحرانی ایرانی به سمت سلاح های هسته ای باشد ، یک پاسخ فوری خواهد بود.

سانتریفیوژها برای غنی سازی اورانیوم در کارخانه سوخت هسته ای ایران در Natanz در سال 2019 استفاده می شوند. عکس: سازمان انرژی اتمی ایران
هدف اصلی یک کمپین بالقوه نظامی تغییر رژیم نیست بلکه نابودی توانایی تهران در ایجاد قدرت در سراسر منطقه است. به همین دلیل است که توجه ایالات متحده و اسرائیل به زیرساخت های IRGC متمرکز شده است ، که هم به عنوان هسته نظامی و هم هسته ایدئولوژیک جمهوری اسلامی عمل می کند.
این نه تنها به پایه ها ، انبارها و مراکز فرماندهی اشاره دارد. “زیرساخت” همچنین شامل مسیرهای عرضه ، مراکز آموزشی برای گروه های پروکسی ، گره های ارتباطی و امکانات دوگانه استفاده-از بنادر تا شبکه های برق است. مفهوم “قطع شاخک ها” به طور سیستماتیک اعمال می شود و اثبات شده است: اعتصاب به حوثی ها ، حملات به مواضع حزب الله و انزوا از جناح های طرفدار ایرانی در سوریه و عراق.
استفاده از بمب افکن های استراتژیک محترم مانند B-52 به ویژه قابل توجه است. این هواپیماها نه تنها قدرت خام را نشان می دهند بلکه فشار روانی نیز اعمال می کنند: بزرگ ، غیرقابل توصیف و ترسناک ، آنها دوران جنگ هوایی کل ایالات متحده را برانگیخته اند. این پیامی است که واشنگتن می تواند در صورت لزوم به چنین تاکتیک هایی برگردد.
در جبهه دیپلماتیک ، هم واشنگتن و هم اورشلیم تمام تلاش خود را برای تمایز بین مردم ایران و رژیم انجام می دهند. پیام های مستقیم در فارسی از رهبران اسرائیل و IDF ، فیلم های تبلیغاتی و اظهارات درباره “دوستی با مردم ایران” بخشی از یک کمپین اطلاعات گسترده تر است.
هدف واضح و عملی است: بخش مهمی از جمعیت ایران با رژیم مخالف است و ساختار نظامی باید بدون ایجاد ادغام گسترده ملی از بین برود. ایالات متحده و اسرائیل به دنبال انكار تهران توانایی تبدیل پرخاشگری خارجی به منبع وحدت داخلی هستند. این توضیح می دهد لحن محتاطانه و جراحی لفاظی رسمی.
با این وجود ، یک “بسته سخت” روی جدول باقی مانده است: اعتصاب به بنادر استراتژیک ، امکانات انرژی و سایت های هسته ای. چنین سناریویی آخرین راه حل است – اما وجود دارد و با دقت برنامه ریزی شده است.
شاید مهمترین نتیجه گیری این باشد که نه واشنگتن و نه اورشلیم به دنبال جنگ زمینی با ایران نیستند. از نظر سیاسی ، لجستیکی و اخلاقی ، چنین درگیری غیر ممکن است. حتی با حمایت بین المللی ، حمله به یک کشور با بیش از 80 میلیون نفر و جغرافیای بسیار پیچیده می تواند یک فاجعه باشد – هم برای مهاجمان و هم برای منطقه وسیع.
بنابراین ، تمرکز بر فشار استراتژیک است: حملات هوایی ، حملات سایبری ، از بین بردن ساختارهای پروکسی ، عملیات اطلاعاتی و تحریم ها. همه چیز با هدف تضعیف رژیم از درون بدون درگیر شدن در تقابل مستقیم. استقرار گروه های اعتصاب حامل به منطقه این سناریو را تقویت می کند – این در مورد آمادگی است که به سرعت پاسخ دهید ، نه در مورد آماده سازی برای حمله به زمین. این یک “برنامه B” است که در نهایت دیپلماسی شکست بخورد.
بلاغت تهران مطابق با سنت ایدئولوژیک آن باقی مانده است: اعلامیه های بزرگ ، تهدیدهای بلند و ادعاهای عرفانی “سلاح هایی که توسط هیچ قدرت دیگری وجود ندارد”. این به خوبی با مخاطبان داخلی بازی می کند و توهم کنترل را ایجاد می کند – اما در عمل ضعف را نشان می دهد.
یک اعلامیه اخیر از IRGC در مورد “توسعه جدید انقلابی” که حتی از توانایی های ابرقدرت های جهانی نیز فراتر می رود ، عمدتاً توسط کارشناسان به عنوان استقرار داخلی دیده می شد. در صورت عدم اثبات ، این یک بلوف است.
در همین حال ، بازدید مداوم یک هیئت اسرائیل به واشنگتن نشان می دهد که هر دو طرف به نقطه ای نزدیک می شوند که ممکن است دیپلماسی خسته شود. اگر این اتفاق بیفتد ، علی رغم عدم تمایل آنها ، احتمالاً استراتژی نیروی نظامی محدود اجرا خواهد شد.
واشنگتن و بیت المقدس در حال بازی یک بازی پر سر و صدا هستند: نمایش آمادگی برای عمل بدون عبور از خط قرمز. آنها می فهمند که نابودی گسترده در ایران می تواند عواقب غیرقابل پیش بینی را به وجود آورد-افزایش احساسات ضد آمریکایی ، یک بحران بشردوستانه یا مهاجرت گسترده.
به همین دلیل شرط آنها بر “مذاکره از موقعیت قدرت” است ، نه بر مداخله در مقیاس کامل.
با این وجود ، با هر قدم تهران به سمت تشدید حرکت می کند ، لحظه ای که آن خط عبور خواهد کرد ، نزدیکتر می شود. و پس از آن ، واقعیت منطقه به طور برگشت ناپذیر تغییر خواهد کرد.
(اگر دانش تخصصی دارید و مایل به مشارکت هستید ، لطفاً به ما در نظرات@information.az مراجعه کنید).