جنگ 12 روزه – یا شاید اولین جنگ ایران – به طور کامل تهدید سرطان ایران را برای متاستاز شدن در سراسر منطقه از بین نبرد. اما ضربات اسرائیل ، با پشتوانه ما ، به تهران رسیدگی کرد ، در حال حاضر ، نژاد هسته ای ایران را متوقف کرده و به جاه طلبی بزرگ خود برای ایجاد منطقه ای از نفوذ از مرزهای خود از طریق عراق و سوریه به لبنان و ساحل غزه تحویل داده است. از این راهرو ، ایرانیان به دنبال پیشبرد دیدگاه خود در مورد از بین بردن دولت اسرائیل بودند ، بینایی که به یحیی سینوار الهام بخش برای تصور و اجرای حمله تروریستی 7 اکتبر کشنده بود.
با شکست ایران ، تنظیم مجدد خاورمیانه به پایان رسیده است. این کار با از بین بردن حماس به عنوان یک نیروی نظامی معمولی و نهاد حاکم در نوار غزه آغاز شد ، با خسارات سنگین حزب الله در لبنان و سقوط بشار اسد در سوریه ادامه یافت و اکنون شامل بازگشت جن ایرانی به بطری آن است. ایران ، که حتی از نظر خود به عنوان یک نیروی منطقه ای قدرتمند که قادر به بازدارندگی و تهدید همسایگان خود بود ، به شدت زخمی شده است. این کشور به عنوان یک وضعیت آسیب پذیر ، نفوذ و ضعیف در معرض دید قرار گرفته است که به سختی می تواند از خود دفاع کند. به این معنا ، جنگ آن را به نسبت های طبیعی خود بازگردانده است – کشوری که رهبران او زیاد صحبت می کنند ، اما برای حمایت از سخنان خود بسیار کمی دارند.
فقط دو دهه پیش ، در آغاز بهار عربی ، و حتی قبل از آن ، هنگامی که کشورهای عربی ، به رهبری مصر ، در مسائل داخلی اجتماعی و اقتصادی داخلی قرار گرفتند و از بازیکنان منطقه ای تأثیرگذار متوقف شدند ، به نظر می رسید که خلاء آنها توسط دو بازیگر اصلی پر می شود: ایران و ترکیه. در دهه 1950 و 60 ، مصر تحت گامال عبدل ناصر جهان عرب را رهبری کرد ، و اکنون به نظر می رسد که آیت الله ها در تهران و رجب طیب اردوغان در آنکارا قرار گرفته اند که این کلاه را به دست بگیرند ، و این منطقه را در زیر پرچم های شیعه و سنی اسلام هدایت می کردند. اما رویاهای بزرگ برای احیای امپراتوری های فارسی و عثمانی اکنون در حال سقوط است.
بزرگترین بازنده از فروپاشی محور به اصطلاح مقاومت و مبارزه آن با اسرائیل ، البته ایران است که تقریباً همه چیز را از دست داده است: برنامه هسته ای آن ، بخش اعظم توانایی های نظامی آن و سنگرهای موجود در سراسر منطقه که در طی این سالها صدها میلیارد دلار سرمایه گذاری کرده است.
اما ترکیه نیز خود را در بین بازندگان می یابد. در درگیری بین اسرائیل و دشمنان آن ، آنکارا با اردوگاه اشتباه و با طرف اشتباه تاریخ کنار رفت. اگرچه این خود را به لفاظی محدود کرده و از عمل اجتناب می کند ، اما اکنون مشخص شده است که ترکیه به همان اندازه که ادعا می کند قوی و تأثیرگذار نیست. فاقد منابع اقتصادی برای خرید نفوذ و کنترل است و از نظر قابلیت های نظامی ، عملیاتی و فناوری ، بسیار عقب مانده است.
در خاورمیانه ، مردم می دانند که چگونه می توانند بین تخصص بلوست – تخصص اردوغان – و عمل ، به ویژه نمایش های قدرت و قدرت ، که تنها ارزهایی هستند که در اینجا به آنها احترام می گذارند ، تمایز قائل شوند. و به همین ترتیب ، اردوغان صحبت و گفتگو می کند ، در حالی که اسرائیل و ترامپ آمریکا عمل می کنند.
روسیه و چین نیز در لیست بازنده ها قرار دارند. اشتیاق آنها برای مقابله با ایالات متحده باعث شد تا آنها سیاست های خصمانه ای را نسبت به اسرائیل اتخاذ کنند و ابراز همدردی با دشمنان ، ایران و حماس کنند. این رویکرد به آنها آسیب بیشتری نسبت به مزایا وارد کرده است و در نهایت عدم وجود هرگونه قدرت واقعی دیپلماتیک ، اقتصادی یا نظامی در منطقه را در معرض دید قرار داده است.
در این خاورمیانه جدید ، مسیر واشنگتن بار دیگر از طریق بیت المقدس می گذرد. فقط ملل متعهد به ثبات و صلح – از جمله صلح با اسرائیل ، همانطور که نمونه ای از سوریه الجلانی است – می توانند امنیت خود را ارتقا دهند و وضعیت منطقه ای و جهانی خود را بالا ببرد.
تمام آنچه باقی مانده است این است که ببینیم آیا این قدرتهای کنار گذاشته شده – روسیه ، چین و ترکیه – درس را درونی می کنند و نتیجه گیری های لازم را به دست می آورند.