بیش از سه دهه ، جمهوری اسلامی ایران به هنر فریب دیپلماتیک تسلط یافته است. در راس این تئاتر دقیق ، رهبر عالی علی خامنه ای – دیکتاتور سالخورده است که به تضاد ، سوء رفتار و دستکاری رونق می گیرد.
با نزدیک شدن به انتخابات سال 2024 ایالات متحده ، تهران تله جدیدی را تهیه کرد: برای فریب دونالد ترامپ ، بنیامین نتانیاهو و متحدین آنها به چرخه دیگری از امید ، تأخیر و فرسودگی استراتژیک. این دیپلماسی نیست – فریب است. و یک بار دیگر ، غرب در حال سقوط است.
خامنه ای بارها اعلام کرده است که مذاکرات با ایالات متحده ناسازگار است. وی گفت: “مذاکره تحقیر است.” “هیچ جنگ و گفتگو نخواهد بود.” اما ماه ها بعد ، هنگامی که نامه ای از رئیس جمهور تازه نصب شده ترامپ وارد شد ، وضعیت رژیم یک شبه تغییر کرد. وزیر امور خارجه تهران – که از نزدیک با گارد/نیروهای انقلابی ایران گره خورده است – علناً اظهار داشت که این رژیم مخالف مذاکرات نیست و “مذاکرات غیرمستقیم” را ترجیح می دهد.
این وارونگی ناگهانی تعجب آور نیست. این یک الگوی دیرینه برای پرورش آگهی های ایدئولوژیک در ملاء عام و در حالی که بی سر و صدا در پشت صحنه مانور می دهد ، متناسب است. هدف صلح نیست بلکه سردرگمی است. رژیم خامنه هنگامی که دشمنانش از هم جدا می شوند ، شکوفا می شود ، هنگامی که وضوح استراتژیک با تناقض و سیگنال های مختلط جایگزین می شود.
رژیم می داند که دموکراسی های غربی رسانه ای محور ، سیاسی تقسیم شده و محدود به زمان هستند. تهران با تهدیدهای متناوب با حرکات دیپلماتیک مبهم ، توهم اعتدال را تولید می کند – فقط به اندازه کافی برای تأخیر قصاص ، کاهش فشار و خرید زمان برای پیشبرد جاه طلبی های هسته ای آن.
این رفتار یک وضعیت منطقی نیست که به دنبال ثبات است. این دستکاری محاسبه شده از یک رژیم است که از دیپلماسی به عنوان استتار و ابهام به عنوان سپر استفاده می کند. هدف از سیگنال های فعلی تهران دستیابی به معامله نیست بلکه پوشیدن تصمیم گیرندگان مانند ترامپ و نتانیاهو است.
از آنجا که تهران با انزوا در حال رشد روبرو است ، اکنون سه سناریو خطرناک در حال بازی هستند.
اول ، تهران ممکن است از پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای خارج شود و حتی به نظارت نمادین آژانس بین المللی انرژی اتمی پایان یابد. چنین حرکتی به معنای سرپیچی باز است و می تواند اقدامات نظامی پیشگیرانه از اسرائیل یا ایالات متحده را آغاز کند.
دوم ، این رژیم ممکن است در حال آماده سازی یک شکستن هسته ای باشد. ایران در حال حاضر دارای اورانیوم غنی شده به اندازه کافی برای چندین بمب است. سالها مذاکره و متوقف کردن آن را به شدت نزدیک به آستانه هسته ای آورده است. این بمب هرگز تراشه چانه زنی نبوده است – همیشه هدف نهایی بوده است.
سوم ، و کمترین احتمال ، کاپیتولاسیون کامل است. این امر مستلزم از بین بردن برنامه هسته ای ایران ، پایان دادن به جنگ های پروکسی و بازگرداندن سپاه نگهبان انقلابی اسلامی است. این چیزی کمتر از یک تحول کامل رژیم نیست – چیزی که خامنه ای و دایره درونی او هرگز قبول نمی کنند. به عبارت دیگر ، آنها ترجیح می دهند جنگ را به خطر بیاندازند تا از کنترل خودداری کنند.
هیچ یک از این مسیرها منجر به صلح نمی شود. هر یک یا ناپایداری را طولانی می کنند یا به سمت درگیری آزاد تشدید می شوند.
افزودن به پیچیدگی ، معماران واقعی تنش در درون رژیم هستند. در داخل وضعیت عمیق ایران ، بازیگران قدرتمند از وضعیت مداوم بحران بهره مند می شوند. انواع بازیگران-از جمله نگهبان انقلابی ، کسانی که از تحریم ها ، قاچاقچیان بازار سیاه و روحانیون سخت استفاده می کنند-هیچ علاقه ای به عادی سازی ندارند. یک محیط نظامی ، تحریم شده و به طور دائم تنش به آنها امکان می دهد تا بر اقتصاد مسلط شوند ، مخالفان را خرد کنند و قدرت خود را محکم کنند. برای این بازیکنان ، صلح سودآور نیست. بحران است.
به همین دلیل است که مهندسان رژیم داستانهایی از قبیل ادعای اخیر مبنی بر اینکه فرمانده احضار Esmail Qaani را مجبور به ارسال پیام های محدودیت به پروکسی های منطقه ای تهران می کند ، ساختند. این عملیات روانشناختی با هدف ایجاد ظاهر اعتدال ، متقاعد کردن غرب که ایران در حال عقب نشینی است. اما این همه یک توهم است – تئاتر نوشته شده برای دستکاری ادراک بین المللی.
پیام متناقض رژیم به غرب به دلیل سردرگمی داخلی نیست. گزارش های مربوط به علاقه به میزان افزایش ، در کنار نشت تشدید نظامی با دقت فاش می شود. این روایت دوگانه باعث ایجاد فلج سیاست در واشنگتن ، بروکسل و تل آویو می شود. مباحثات عمل به تأخیر می افتد زمان گم شده است
هر بار فشار بین المللی – چه در طول حداکثر فشار فشار دولت ترامپ و چه در حین افزایش هشدارهای اسرائیلی – رژیم همان کتاب پخش را از بین می برد: پیام های مخفی ، مذاکرات غیرمستقیم و حرکات ناگهانی و توخالی انعطاف پذیری.
اما یک سناریو وجود دارد که واقعاً رژیم را تهدید می کند: فروپاشی از درون. مردم ایران بارها و بارها رد خود را از وحشیگری و سرکوب جمهوری اسلامی نشان داده اند. از دهه 1990 اعتراضات به قیام اخیر در سراسر کشور ، آنها خواستار عزت ، آزادی و آینده دموکراتیک شده اند.
بر خلاف رژیم ، آنها “مرگ به آمریکا” را شعار نمی دهند. آنها به دنبال صلح ، آزادی ، سعادت و تعامل جهانی هستند. اما مگر اینکه جامعه بین المللی مشروعیت بخشیدن به دستکاری رژیم را متوقف کند ، مردم ایران بین وحشیگری داخلی و انفعال بیرونی گرفتار خواهند شد.
جمهوری اسلامی ایران سیگنال های مختلط را ارسال نمی کند – این یک بازی محاسبه شده و فریبنده را انجام می دهد. خامنه ای تعدیل نمی شود. او در حال مانور است. و هر رهبر آمریکایی یا اسرائیلی که معتقد است می تواند از بین برود و یا از آنجا خارج شود تهران خود را بار دیگر در یک تله آشنا پیدا می کند.
زمان توهمات به پایان رسیده است. دیگر امیدهای دروغین وجود ندارد. صبر بیشتر استراتژیک نیست. بیشتر از رژیم که در بحران ، سرکوب و دروغ رونق می یابد ، مشروعیت بیشتری پیدا نمی کند. این دیکتاتور دست آخر خود را بازی کرده است. وقت آن است که غرب بازی را متوقف کرد.
Erfan Fard یک تحلیلگر سابق ضد تروریسم و نویسنده کتاب “تغییر رژیم در ایران” است.