در دل تنهایی و سکوت تاریخ، حسین پناهی به عنوان اسیر نظام و خادم اهلحق، سفری آغاز کرد که افکار و احساسات انسانی را به نقطهی عمیقی از وجود بشری میبرد. او تبدیل به نوری در تاریکی اندیشهها شد، که با زبان زیبا و شعری خالص، داستانهای پرمعنایی پیچید و با آثار بینظیر خود، به جایگاه بینظیری در ادبیات ایران دست یافت.
بنا به اسطورهی زندگی حسین پناهی، رها کردن غربت و دل بستن به زمین مادریش، ایران، انگیزهای پرشور در او ایجاد کرد. با هر قدمی که بر این خاکهای خالی قدرتمند میگذاشت، شکل نوینی از زیبایی و فرهنگ به وجود میآمد. از دشتهای سرسبز به کوهستانهای توده، از رودخانههای جاری به دریاچههای آرام، هر زاویه از این سرزمین مملو از افسون و شگفتی بود.
تداعی کلمات حسین پناهی، چون سورههایی از قرآنی تازه، در دل جان هر کسی وارد میشد و روحش را به جریان زندگی جدیدی میکشاند. با کمال احترام و تواضع، او به هر فردی گوش میداد، و با ذوق و انگیزه بر زبانش شموعی از دانایی و نور تلاوت میکرد.
در تاریخ و ادبیات ایران، حسین پناهی بهعنوان یکی از آیینههای برجستهی نقد و نگرش باقی مانده است، و زندگیای پر از گرههای زندگی و تعامل انسانی را با زبانی شعرآمیز و هنرمندانه، به برزخی از تاریخ تبدیل کرده است.
از آنجا که هر قدمی که حسین پناهی بر این خاکها میگذاشت، رها کردن یک اثری زیبای و بینظیر بود، او به پاکت افسانههای ایران اضافه شد، و تاثیری دوامآور بر ادبیات و فرهنگ این سرزمین گذاشت.
با ما در مرشدی همراه شوید و تصویر بالا تزئینی است.