در اخیر قطعهویرجیلیو اوربینا لازاردی استدلال میکند که کشورهای اروپایی نسبت به ایالات متحده نابرابری کمتری دارند، زیرا آنها درآمد بازار را بسیار مساویتر توزیع میکنند، نه به دلیل وضعیت رفاهی خود.
الف کاغذ منتشر شده چند سال پیش در مجله اقتصادی آمریکا در داخل و خارج از این حرفه ابروها را بالا برده است. با ترکیب دادههای حسابهای ملی با نظرسنجیهای خانوار، نویسندگان آن دریافتند که ایالات متحده سهم بیشتری از تولید ناخالص داخلی خود را از طریق مالیاتها و نقل و انتقالات به فقرای خود نسبت به سایر همتایان ثروتمند خود، عمدتاً اروپای غربی، بازتوزیع میکند.
همانطور که به نظر می رسد، «شکاف نابرابری» بین ایالات متحده و اروپا با سخاوت نسبی دولت های رفاه دومی قابل توضیح نیست، که در واقع توسط بودجه تامین می شود. بیشتر سیستم های قهقرایی مالیات های غیرمستقیم در عوض، کلید سطوح نسبتاً بالاتر برابری اروپا، توزیع برابرتر درآمدهای بازار قبل از مالیات است.
این درست نیست. لازاردی به سادگی آخرین قربانی فریبنده ترین است کاغذ تا به حال در این موضوع نوشته شده است.
وقتی سعی میکنیم بفهمیم چه چیزی بیشترین عامل نابرابری کم در کشورهای توسعهیافته است، دولت رفاه همیشه از فشردهسازی درآمد بازار برای یک نفر میگذرد. دلیل ساده: نیمی از جمعیت کار نمی کنند. نیمی از جمعیت که کار نمی کنند، نابرابری بازار را افزایش می دهند، زیرا آنها یک تن صفر به پایین توزیع درآمد بازار اضافه می کنند. ارائه مزایای رفاهی به این نیمه غیرکارآمد، به نسبت مستقیم با میزان سخاوتمندی دولت رفاه، آن صفرها را با اعداد مثبت جایگزین می کند. تأثیر انتقال این صفرها به غیرصفر، هر مکانیسم کاهش نابرابری دیگر را کاملاً تحت تأثیر قرار می دهد.
برای رسیدن به یک نتیجه مخالف، یا باید افراد غیرشاغل را از تحلیل حذف کرد یا برخی از درآمدهای رفاهی را به عنوان درآمدهای بازار حساب کرد. مقاله لازاردی به آن اشاره می کند – بلانشت و همکاران (2022) – از هر دو ترفند استفاده می کند.
بلانشت از مفهوم درآمد قبل از مالیات استفاده می کند که مزایای بیکاری، از کارافتادگی و مستمری سالمندی را به عنوان درآمد قبل از مالیات به حساب می آورد تا به عنوان مزایای رفاهی. مفهوم درآمد قبل از مالیات بلانشت همچنین هرگونه «سهم اجتماعی» (مالیات) پرداخت شده به این مزایا را از هر واحد کم می کند. بنابراین، راه عمده ای که دولت های رفاه نابرابری را کاهش می دهند – مالیات بر کارگران و پرداخت مزایا به افراد بیکار، ناتوان و افراد مسن – در واقع بر اساس مشخصات بلانشت به «درآمد قبل از مالیات» تبدیل می شود. به عبارت دیگر، بلانشت همه این اقدامات دولت رفاه را «پیش توزیع» میداند نه «بازتوزیع».
در ایالات متحده، این بدان معناست که برنامه تامین اجتماعی (هم مالیات های پرداخت شده و هم مزایای دریافتی) و برنامه بیمه بیکاری (هم مالیات های پرداخت شده و هم مزایای دریافتی) به عنوان راه هایی به حساب نمی آیند که دولت رفاه نابرابری را کاهش می دهد. به اندازه کافی جالب، در کشورهایی که فاقد «مشارکت اجتماعی» فرضی برای این مزایا هستند، مثلاً دانمارک، بلانشت حتی تا آنجا پیش می رود که بخشی از مالیات بر درآمد کشور را می گیرد و وانمود می کند که این یک «سهم اجتماعی» فرضی است که به عنوان توزیع مجدد به حساب نمی آید.
بلانشت هنگام تخصیص این درآمد، به طوری که تعریف شده است، به واحدهای خانوار، فقط به درآمد شخصی بزرگسالان بیست ساله یا بالاتر توجه می کند. به افراد مجرد کل درآمد شخصی آنها تعلق می گیرد. برای افراد متاهل، او مجموع درآمد شخصی آنها را می گیرد و سپس نیمی از آن را به هر فرد اختصاص می دهد. کودکان، که بزرگترین جمعیت غیرکار (44 درصد از غیرکارگران در آمریکا را تشکیل میدهند) و جمعیت اصلی بهرهمند از رفاه (در اکثر کشورها از مزایای مراقبت از کودک، مدرسه و کمک هزینه کودک دریافت میکنند)، کاملاً از این تحلیل مستثنی هستند.
نادیده گرفتن وجود کودکان به این روش نتایج عجیبی به همراه دارد. یک مادر مجرد با سه فرزند که 30000 دلار درآمد دارد با یک زن متاهل بدون فرزند که 60000 دلار درآمد دارد برابر است. با این حال، خانواده تک مادر به ازای هر نفر 7500 دلار درآمد دارند در حالی که زوج متاهل به ازای هر نفر 30000 دلار درآمد دارند. اگر بخواهیم از معادلسازی ریشهی مربع استفاده کنیم – روشی رایج برای مقایسه خانوادهها با اندازههای مختلف – متوجه میشویم که زوج متاهل ۲.۸ برابر بیشتر از خانوادههای تک مادر درآمد دارند. بلانشت می گوید آنها برابر هستند.
در واقع، انتخاب بلانشت برای حذف کودکان باعث میشود که مزایای رفاهی مربوط به کودک – یکی از معدود مزایایی که او در واقع به عنوان توزیع مجدد به حساب میآورد – به طور بالقوه بیکفایت میشود. دو بزرگسال را تصور کنید که هر کدام 30000 دلار درآمد پس از مالیات دریافت می کنند. در این مرحله، این افراد بالغ با یکدیگر برابر هستند. یکی از بزرگسالان دارای یک فرزند است و در جامعه آنها این حق را به آنها می دهد که سالانه 3000 دلار به عنوان کمک هزینه کودک دریافت کنند. تحت مشخصات عادی، این کمک هزینه فرزند 3000 دلاری نابرابری را کاهش میدهد، زیرا داشتن فرزند اندازه خانوار شما را افزایش میدهد، داشتن اندازه خانوار بزرگتر درآمد معادل خانوار شما را کاهش میدهد و سپس کمک هزینه فرزند که درآمد معادل درآمد را به درآمد بزرگسالان بیفرزند نزدیکتر میکند. اما در مشخصات بلانشت، کمک هزینه 3000 دلاری کودک باعث می شود بزرگسال دارای فرزند 33000 دلار درآمد داشته باشد در حالی که بزرگسال بدون فرزند فقط 30000 دلار درآمد دارد. بنابراین، کمک هزینه فرزند دیگر از نابرابری بین این دو بزرگسال نمی کاهد. در واقع آن را افزایش می دهد!
نویسندگان در مشخصات خود تنها سه چیز را به عنوان “توزیع مجدد” در نظر می گیرند که آنها را اینگونه توصیف می کنند:
انتقال کمک های اجتماعی (5 درصد از درآمد ملی) در داده های نظرسنجی مشاهده می شود، بنابراین می توان آنها را مستقیماً به درآمدهای فردی اضافه کرد. توزیع می کنیم سایر هزینه های عمومی متناسب با درآمد قابل تصرف پس از مالیات (17 درصد درآمد ملی)، به استثنای هزینه های بهداشت عمومی (8 درصد) که با توجه به اینکه ارزش بیمه ای ارائه شده توسط نظام های سلامت برای همه یکسان است، به صورت مقطوع توزیع می کنیم.
“انتقالات کمک های اجتماعی” شامل مزایای کودکان است که با حذف کودکان از تجزیه و تحلیل خنثی می شود (یا حتی بی صلاحیت می شود). «سایر مخارج عمومی» که اکثریت آن چیزی است که آنها توزیع مجدد میدانند، با حساب کردن آنها بهعنوان «متناسب با درآمد قابل تصرف پس از مالیات» خنثی میشود. به عبارت دیگر، نویسندگان به سادگی فرض می کنند که این هزینه های عمومی بر نابرابری تأثیر نمی گذارد. تنها چیزی که واقعاً باقی می ماند هزینه های بهداشت عمومی است که چون آنها آن را به صورت یکجا تخصیص می دهند، اثر بازتوزیعی دارد.
بنابراین وقتی همه را کنار هم بگذارید، آنچه نویسندگان انجام دادهاند نشان داده میشود که اگر مزایای بیکاری، پیری، و از کارافتادگی و مالیاتهایی که برای تأمین مالی آنها استفاده میشود را بهعنوان بخشی از دولت رفاه در نظر بگیرید، کودکان را از تحلیل خود حذف کنید، و فرض کنید که اکثر هزینههای عمومی دیگر توزیعکننده نیستند، در این صورت فشردهسازی درآمد بازار عامل اصلی کاهش درآمد در اروپا است. این یک شوخی است. البته فشرده سازی درآمد بازار باعث کاهش نابرابری درآمد در این تحلیل می شود. تقریباً تمام سازوکارهای دولت رفاه از بین رفته اند!